زمانهایی نه چندان دور یکی از عادات خوب و پسندیده پدران و مادران ما در شهر و منطقه میمه ، سر کشی و دید و بازدیدهای گاه و بیگاه بود که بیشتر در قالب شب نشینی انجام میشد . بیشترین شب نشینی ها در فصول پاییز و زمستان بود و دور هم نشینی بر زیر […]
زمانهایی نه چندان دور یکی از عادات خوب و پسندیده پدران و مادران ما در شهر و منطقه میمه ، سر کشی و دید و بازدیدهای گاه و بیگاه بود که بیشتر در قالب شب نشینی انجام میشد . بیشترین شب نشینی ها در فصول پاییز و زمستان بود و دور هم نشینی بر زیر کرسی داغ بر گرمی این گونه مجالس می افزود.در شبهای بلند پاییز و زمستان اکثر خانواده های میمه ای راهی منازل بستگان دور و نزدیک خود شده و تا پاسی از شب به گپ و گفت میپرداختند.
متاسفانه این گونه آداب و رسوم نیک و پسندیده ، فراموش گردیده و دیگر کمتر خانواده ای را شاهد هستیم که به شب نشینی و دیدار از دوستان و آشنایان بپردازد.
بر حسب اتفاق هم اگر چنین مجالسی برگزار شود ، هر کس سعی میکند با هم سن و سال خود ارتباط بگیرد، دخترها به اتاق دختر هم سن و سال میزبان رفته و پسرها نیز چنین رویه ای را در پیش میگیرند ، آنچه میماند علی هست و حوضش ، باز همان معمرین و پدر و مادر دو خانواده هستند که به یاد گذشته ها چند ساعتی را به گفتگو میپردازند.
در برنامه ای که مدتی قبل از تلویزیون با حضور آقای نصیر زاده کارشناس داوری فوتبال برگزار شد ، ایشان گفتند : در منزل ما یک تلویزیون وجود داشت که به هنگام تماشای آن بین اعضای خانواده اختلاف نظر بود ، هر کس علاقه مند بود که برنامه مورد نظر خود را تماشا کند ، به نتیجه رسیدیم که برای هر کدام از افراد خانواده تلویزیون جداگانه ای را تهیه کنیم تا هر فرد با توجه به سلیقه و انتخاب خود ، برنامه مورد نظرش را تماشا کند، مدتی از این طرح نگذشته بود که متوجه شدیم ، دیگر هیچ کدام بر سر سفره غذا حاضر نمیشوند و هر کدام شام و ناهارشان را در اتاقی جداگانه میخورند. با خود فکر کردیم که چه اشتباهی کردیم ، اومدیم ابرو را درست کنیم زدیم چشم را هم کور کردیم ، نهایتا تصمیم گرفتیم که تلویزیونهای شخصی را جمع کرده و با همان یک تلویزیون عمومی بسازیم ، گرچه در ابتدا با مخالفت هایی روبرو شدیم ، ولی با قاطعیت بر سر مواضع خود پافشاری کرده و قطار خارج شده از ریل را به مسیر اصلی خود برگرداندیم .
این مشگل اکنون به شکل دیگری خود را نشان داده و اکنون اکثر اعضای خانواده با در دست داشتن گوشی های اندرویدی سعی میکنند ، طرف شب نشینی خودشان را انتخاب کنند ، ساعتها میگذرد و هیچ کس گوشش به دیگری بدهکار نیست و هر کس سرش را خم کرده و با انگشتان هر دو دستش در حال ارسال و دریافت پیامهایی است که گاها باید قهقهه بزنی و گاه سگرمه ها را در هم بکشی ، پدر و مادر ها از این وضعیت نیز شاکی و گله مند بوده و هر از گاهی با نیش و کنایه سعی میکنند ، فرزندان را متوجه سازند که چای سرد شد ، غذا از دهن افتاد و آنها نیز با تکان دادن سر خود ، میگویند : به من چی کار دارید ؟ شما شام و یا ناهارتان را بخورید و به چای سرد من کار نداشته باشید.البته خیلی از افراد نیز در گروه هایی عضو هستند که گاها تعداد اعضای آن به پانصد نفر رسیده که مطالب مورد بحث و گفتگوی خود را به اشتراک میگذارند.
گر چه برق نعمتی است که ما امروزه از آن بهره مند هستیم و بدون برق خیلی از کارهایمان تعطیل میشود .
چند شب پیش بر حسب اتفاق برق منزل ما رفت و کل منزل به هنگام شب در خاموشی مطلق فرو رفت ، با روشن کردن یک شمع توانستیم فضای کوچکی از خانه را با نور همان شمع روشن نگه داریم ، همین نور اندک شمع باعث گردید که کل اعضای خانواده همچون پروانه به گردش جمع شوند ، تلویزیونها و کامپیوترها از کار افتاد و بدون استفاده گردید ، در مدت دو ساعتی که از نعمت برق محروم بودیم ، خیلی خوش گذشت ، همه در کنار هم بوده و از هر دری سخن گفتیم ، خندیدیم و برای هم تعریف کردیم ، چنان جوی ایجاد شده بود که مدت طولانی قطع برق را متوجه نشدیم ، به محض این که برقها روشن گردید ، فقط صدای صلواتی بود که از این جمع شنیده شد و باز روز از نو و روزی از نو .
گرچه ادیسون با اختراع برق کمک شایانی به جامعه بشریت کرد ، ولی باعث شد که کانون گرم خانواده ها از هم پاشیده شود ، کاش در طول هفته و بدون اطلاع رسانی چند ساعتی برق نداشته باشیم که به اجبار دور هم بنشینیم و از گفتگو با یکدیگر لذت ببریم ، والدین به جمع شدن اهل خانواده در یکجا سخت علاقه مند هستند ، سعی کنیم اندکی باب میلشان رفتار کنیم ، چه با برق و چه بی برق ، تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد .یا حق
افتتاح چندین پروژه عمرانی و تجهیزاتی در بیمارستان گلدیس شاهین شهر
ارسال شده در ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ – ۱:۲۳
چهارشنبه ۲۱ بهمن ماه و در آستانه سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، چندین پروژه عمرانی و تجهزاتی با بیش از ۳۶ میلیارد ریال اعتبار در بیمارستان گلدیس شاهین شهر با حضور امام جمعه، فرماندار و جمعی از مسئولین آن شهرستان افتتاح و به بهره برداری رسید.
دکتر امیرزاده رییس بیمارستان گلدیس پروژه های عمرانی و تجیهزاتی افتتاح شده را به شرح ذیل عنوان نمود:
بازسازی و تجهیز بلوک زایمان
بازسازی و تجهیز ICU ده تخته خوابی بیمارستان
تجهیز و نوسازی بخش رادیولوژی بیمارستان به :
یک دستگاه رادیولوژی جدید
یک دستگاه ماموگرافی
نصب دستگاه CR رادیولوژی
راه اندازی یک دستگاه اکوکاردیوگرافی در درمانگاه قلب بیمارستان
تجهیز بیمارتسان به یک دستگاه سونوگرافی داپلر
پروژه های ارتقای هتلینگ بیمارستان
توسعه بخش دیالیز
و چند پروژه دیگر همچون نصب دستگاه جدید سانترال تلفن وافزایش شماره های تلفن از یکصد به دویست وپنجاه عدد و نیز اورهال و بهسازی تابلو برق بیمارستان
لازم به ذکر است در این مراسم، کلنگ احداث فاز نخست پلی کلینیک تخصصی بیمارستان گلدیس با ۱۴۵۰مترمربع مساحت و با هزینه ای بالغ بر ۱۵ میلیارد ریال به زمین زده شد.
فهرست:
افتتاحیه ها
ای کاش این بخش های ذکر شده که در بیمارستان گلدیس افتتاح شد در بیمارستان حضرت محمد بخش میمه افتتاح میشد./البته قابل توجه شهردار واعضای محترم شورا ونماینده شهرمان که این چند وقت بیشتر در میمه افتابی میشوند /
به امید ان روز
نهههههههه برق نباشه دیوونه میشیم
سلام. راستش منم با جناب ایراندوست هم عقیده ام .اما چه کنیم اگه این اتفاق بیفته .بازار کمپ ها و تیمارستانها داغ میشه .اخه جوونامون همه نغوذ بالله معتاد به گوشیاشونن.همشون باید برن واسه ترک یا اسایشگاه روانی ها.خخخخخ
تقدیم به آقای ایراندوست:
“یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه:
یه مردی بود یه اسبی داشت، اسبشو خیلی دوست میداشت. یه روز که اسبش میمیره، رو سنگ قبرش مینویسه…”
اندقر بخون تا حالد گه اشه تا بفهمی هاما سر مطلباد ده چه اکشیمه!!
خانم یا اقای پنگول لزومی نیست که شما حنما مطالب و نوشته های اقای ایراندوست رو بخونید.