در این قسمت سعی خواهم کرد ، سرمایه اولیه این زوج جوان و تازه خانمان را برای کاربران ، روشن نمایم ، چون قصد من این است که زندگی یک سال این خانواده را به رشته تحریر درآورم ، یک سال زراعی که همراه با دامداری و دامپروری نیز همراه بوده است ، تصمیم دارم […]
در این قسمت سعی خواهم کرد ، سرمایه اولیه این زوج جوان و تازه خانمان را برای کاربران ، روشن نمایم ، چون قصد من این است که زندگی یک سال این خانواده را به رشته تحریر درآورم ، یک سال زراعی که همراه با دامداری و دامپروری نیز همراه بوده است ، تصمیم دارم که شروع این کار را از اوایل فصل بهار که هنگام رویش طبیعت و با سرسبزی همراه است آغاز کنم .
رمضعلی و همسرش که از این به بعد گل افروز نامیده میشود ، و گه گاهی نیز توسط همسرش ، ضعیفه خطاب میشوند ، در خانه ای زندگی میکنند که ملک آن توسط پدر رمضعلی داده شده و رمضعلی با کمک پدر و نیروی مرد به مردی که از دوستانش گرفته ، آن را ساخته و اکنون به اتفاق ضعیفه در این خانه زندگی میکنند ، این خانه دارای دو اتاق و یک میمون خون و یک گمیزه و یک اتاق نیز به عنوان انباری ، دارای ایوانی که سقف آن با توفال پوشانده شده و خلا نیز در گوشه حیاط قرار دارد ، در مجاورت این سرویس بهداشتی نیز بهار بند و طویله ای ساخته شده که محل نگهداری احشام است . پشت به پشت این طویله نیز یک انباری وجود دارد که محل ذخیره کاه و علوفه زمستانی احشام بوده و قسمتی از آن نیز به ذخیره سوخت زمستانی این خانواده تعلق دارد ، در قسمت دیگری از این حیاط موطبق ساخته شده که محل نانوایی است ، در جلوی ایوان و در قسمت خرند نیز چاه آبی را حفر کرده اند که دلو پلاستیکی و طناب بلند به همراه آفتابه مسی در سر همین چاه گذاشته میشود ، حیاط این منزل به دالونی ختم میشود که این دالون محلی است برای ذخیره یونجه و علفهای تازه ای که برای احشام آورده میشود،گمیزه محلی است که هم در آن آشپزی میکنند و هم به نوعی محل ذخیره کالا های مصرفی است ، در انباری نیز اوجار و آلات و ادوات کشاورزی مرد خانه از قبیل بیل ، داس ، علف بر ، یوغ ، خیش ، چون ، واز ، خرچون ، طناف ونده ، زنجیر هیزم کنی ه ته ور مخصوص کلوخ کوبی ، غول ، هرنگ و سایر ملزومات که با ترتیب خاصی در جای خود قرار دارد ، دیوار این این انباری نیز محلی است برای آویزان کردن برخی از اسباب و وسایل مورد نیاز اهل خانه ، حتی جوال دوز را نیز در دیوار فرو کرده که هنگام لزوم از آن استفاده کنند ، بیل نیز چند نوع بوده که معروف ترینشان بیل جه ده ، بیل اسبار ، بیل نطنزی و مرز کش ، در گمیزه نیز وسایل مربوط به خانه داری ضعیفه نگه داری میشود ، چرگینه ، کمه یا همان غربال ، تونجه ، هومجه ، چیل ، سونه ،سفره نونوایی ، دیگ بر ، پوست گوسفند دود داده شده ، کشبلنه و ظروف مسی ، کیسه آرد و کیسه جو و دیگر اقلام مورد نیاز اجناس و کالاهی گمیزه هستند.خانواده هایی که دام بیشتری داشتند ، قسمتی از گمیزه را به محل نگهداری محصولات تولیدی لبنی خود اختصاص میدادند و سعی میکردند که جای این محصولات تا سر حد امکان خنک باشد ، قسمت نسا و جایی که آفتاب کمتری میگرفت ، مکانی بود که خیگ ماست و دوغ و ماستینه و سونه های پنیر را در آنجا گذاشته که در طول روز با چند تکه لحاف نیمدار و جولقندی روی آنها را پوشانده و به هنگام شب ، رویشان را برمیچیدند تا هوا بخورد ، سنگ های صافی را از صحرا جمع کرده بر روی قرصهای پنیر میگذاشتند که بر اثر سنگینی در زیر آب پنیر بماند و خشگ نشود. وسیله ای چوبی را که کلاکه نامیده میشد و به صورت دو قطعه چوب بود که به صورت مورب به هم چسبانده بودند ، از سقف ایوان آویزان کرده تا غذاهای فاسد شدنی دم دستی را در آن قرار دهند ، خوبی این کلاکه ها این بود که غذا از دسترس گربه نیز درامان بود .
خول و یا همان خاکستر را برای صیقل دادند قوری و استکان و ظروف مورد استفاده قرار میدادند ، رختهای چرک و کثیف اهل خانه را به دم او برده و در آنجا میشستند ، دم او رویه و دم او بیر از محلهای رخت شویی بانوان بود ، حمام های میمه نیز حمام حاجی و حمام گورده بود که آب آن توسط سوزاندن ازمه و یا همان هیزم گرم میشد. میمه از نعمت برق بی بهره بود و فضای خانه ها با چراغهای پیه سوز و بعد ها لامپا و چراغ توری روشن میشد ، تا قبل از ورود نفت کار آشپزی بیشتر مردم با هیزم انجام میشد و اغلب گمیزه ها دارای اجاق هیزمی بود.
صحاری غل کریز ، چارچه وین ، چاورچم ، یوزمشگ ، گزرتو ، کال سیاه ، شورشوره ، قیقوجه ، و چند منطقه دیگر محل ییلاق دامداران میمه بود که هر کدام در آنجا و به فصل مناسب ف ایل خود را برده و در آنجا اتراق میکردند.
تمام کارهای زراعی و دامداری میمه کاملا سنتی بوده و هیچ گونه وسایل مکانیکی و موتوری برای سهولت کار وجود نداشت .در مطلب آینده به صورت پی در پی ماه به ماه و فصل به فصل زندگی رمضعلی و گل افروز را جهت اطلاع کاربران بیان خواهم کردف امیدوارم که مقبول افتد.تا مطلب دیگر خدا نگهدار شما یاحق
با سلام ، کاربران عزیزی که مطالب مربوط به سرگذشت رمضعلی را دنبال میکنند ، در نوشته های من شاهد اشتباهات تایپی فراوانی هستند ، از آنجا که من هیچ گونه یادداشت و چک نویسی نداشته ام به یکباره ، تراوشات ذهنی خود را بر روی صفحه کلید ریخته و هیچ گاه نیز به یاد دنارم که مطلب یا نوشته های خودم را دوباره خوانی و مرور کرده باشم ، این گونه تذکرات نیز توسط دوستانم به صورت خصوصی به من متقل میشود ، لازم دانستم که پیشاپیش از این عیب و ایرادی که متوجه مطالب من است عذرخواهی کرده و امیدوارم به بزرگی خود ببخشایند ، از این به بعد سعی خواهم کرد دقت بیشتری بکنم .یا حق
ای کاش زندگی های الان ایش بودهم مثل اون زمان ها ساده و بی آلایش بود
باسلام وعرض ادب محضراستادایراندوست ضمن تشکرازمطالب خوبتون اگه میشه لطف کنیدمحاورات بین رمضانعلی وهمسرش رابه گویش محلی بنویسید.این گونه داستانهابرای ماجوانهاکه اون دوران رادرک نکرده ایم خیلی جالب ودلنشین است.باتشکرارادتمنداستادازازان
نوشتن از سبک زندگی اون روزا هم جالبه هم آموزنده.ممنون آقای ایراندوست
با سلام
با تشکر از آقای ایراندوست داستان خوبی است اما شما مطالب را از همه نظر فشرده و آموزنده میرسانید .
اووووو چقدر وسایل و ابزار آلات تخصصی
این نوشته ها ی چیزی بیشتر از تراوشات ذهنی و ییهوی است هیچی از قلم نیفتاده.جناب ایراندوست نسل شما با اینها بزرگ شده.
خدا رحمت کنه باباجون و ننجون دایی همه این چیزا خونشون بود. فقط تنور گلی رو جا انداختید اقای ایراندوست.