احمدرضا ایراندوست -روز اول زندگی مشترک رمضعلی و همسرش

2016-02-08
90 بازدید

روز اول زندگی مشترک رمضعلی و همسرش در ابتدای مطلب به عرض کاربران محترم میرسانم که شخصیت رمضعلی ، سرگذشت و داستان زندگی پدران و مادران نسل من بوده ،تا آنجایی که توانسته ام ، سعی کرده ام جوان امروزی را که اطلاع چندانی از سختی ها و مشقات زندگی  پدر بزرگ ها و مادر […]

photo_2015-10-26_21-17-25

روز اول زندگی مشترک رمضعلی و همسرش
در ابتدای مطلب به عرض کاربران محترم میرسانم که شخصیت رمضعلی ، سرگذشت و داستان زندگی پدران و مادران نسل من بوده ،تا آنجایی که توانسته ام ، سعی کرده ام جوان امروزی را که اطلاع چندانی از سختی ها و مشقات زندگی  پدر بزرگ ها و مادر بزرگهای خود ندارد ، آگاه سازم . خوشبختانه امروزه همه نوع امکاناتی برای این قشر از جامعه وجود دارد ، اما چرا نمیتواند از این نعمات استفاده بهینه ببرد؟ سوالی است که هنوز پاسخی برای آن نیافته ام ، هدف دیگر من از بیان این گونه خاطرات ، یادآوری احترام گذاشتن هم نسلان من به والدین خود بوده که بدون چون و چرا مطیع اوامر والدین خود بوده اند.
هوا هنوز روشن نشده که رمضعلی بقچه را زیر بغل گذاشته راهی تنها حمام دو شیفته میشود ، بقچه ای که تمام وسایل داخل آن از قبیل لنگ و قطیفه و کیسه حمام و حتی خود بقچه نو بوده و نشان از تازه خانه مانی رمضعلی را میرساند، لباسهای رمضعلی نیز باد دیگر دوستان در نو بودن تفاوت دارد ، مردانی که حمام لازم شده اند ، یکایک وارد حمام شده و در سربینه و یا همان رخت کنی با تازه داماد خوش و بش میکنند ، همه دوست دارند در شستشو و کیسه کشیدن به تازه داماد خدمتی بکنند ، رمضعلی به خاطر حجب و حیای ذاتی مختص جوانان آن دوران ، از معمرین در حمام خجالت کشیده و سعی میکند ، زیاد در چشم نباشد ، اکثر افراد بعد از شستشو و غسل ، مهری را برداشته و رو به قبله میایستند تا مبادا نماز اول صبحشان قضا شود ، رمضعلی نیز از این قاعده مستثنی نیست ، به نوعی همه نسبت به برپایی احکام دینی تعصب داشتند.رمضعلی سعی میکند به هنگام خروج از حمام انعامی هم به حمامی بدهد ، زلفهای مشگی رنگ خود را به سمت بالای سر هدایت کرده و حسابی بوی تازه دامادی میدهد ، جلیقه ای را بر روی پیراهن سفیدی پوشیده و اضافه پیراهن را بر روی تنبان دبیت انداخته ، پاشنه گیوه ها را خوابانده و به مانند جاهل ها راه منزل را در پیش گرفته است ، سعی میکند بقچه حمام را از دید مردم مخفی نگه دارد .
بوی کاه گل از دور به مشام رمضعلی میرسد ، وقتی وارد کوچه میشود ، میبیند که تازه عروس جلوی درب منزل را تا نیمه های کوچه آب و جارو کرده و حسابی آنجا را برق انداخته است ، رمضعلی سینه را صاف کرده و با یک یاالله گفتن بلند وارد دالون خانه میشود ، همسر رمضعلی که منتظر ورود شوهرش بود ، با عجله بیرون دویده و با گفتن عافیت باشه بقچه را از رمضعلی تحویل گرفته و محتویات آن را خالی میکند ، بقچه را به همراه لنگ و قطیفه و یا همان حوطه روی بند انداخته و صابون یک کیلویی پیچ را در جای امنی میگذارد که خوراک کلاغها نگردد، رمضعلی وارد اتاق شده ، بخار سماور دو رتا دور قوری را گرفته ، متکاهایی که جهیزیه عروس بوده با لچک های گلدوزی شده ، فضای اتاق را خیلی تازه عروس و دامادی کرده ، سفره پارچه ای که از جنس کالا بوده پهن شده ، تخم مرغ آب پز و شیر و یک قرص پنیر گوسفندی همراه با مقداری کره و مربا بالنگ ، بساط صبحانه این تازه داماد را تشکیل میدهد ، همسر رمضعلی با وسواس خاصی قوری را از روی سماور برداشته و دو استکان کمر باریک جهیزیه را پر میکند ، با بسم الله گفتن خوردن صبحانه شروع میشود ، در اولین روز هر کدام سعی میکنند زیر چشمی حرکات یکدیگر را زیر نظر داشته باشند ، احترام متقابل در روز اول در حد لالیگاست ، هر کدام سعی میکنند لقمه های کوچکی برداشته تا بهتر بتوانند حرب و ضرب نمایند .
بعد از صرف صبحانه رمضعلی دستانش را بر روی زانو گذاشته و از اتاق بیرون می آید ، تصمیم دارد برای ماده گاوی که به عنوان پشت قباله از پدرش گرفته ، بهار بندی تهیه نماید ، اما هیچ گونه ابزار و وسیله ای ندارد ، همسرش را با لفظ خانم مورد خطاب قرار داده و با گفتن این که حاضر شو تا به اتفاق هم به منزلتان برویم ، عموما جوانهای آن دوران دوست نداشتند در روشنایی و در طول روز شانه به شانه هم در کوچه ها رفت و آمد نمایند ، اگر هم تصمیم به چنین کاری داشتند ، رمضعلی در جلو راه میرفت و همسرش با فاصله ای نه چندان دور از عقب می آمد ، وارد کوچه پدر همسرش که شدند ، رمضعلی از حرکت ایستاد تا همسرش نیز از راه برسد ، به همسرش گفت : شما به منزل پدر و مادرتان بروید و سلام من را هم برسانید ، من هم به منزل پدر خودم میروم تا اسباب و اثاثیه شخصی خودم را بردارم ، کارم که تمام شد ، برمیگردم تا به اتفاق به منزل خودمان برگردیم .
رمضعلی راهی منزل پدری خود شده و با استقبال پدر و مادر خود روبرو میشود ، مادر سعی میکند به زور هم که شده ، یکی دو لقمه ای به تازه داماد صبحانه مقوی بخوراند .رمضعلی نیز دست مادر را رد نکرده و پای سماور مینشیند .بعد از احوالپرسی های معمول اولیه رمضعلی از اتاق خارج شده و خودش را به انباری میرساند تا اوجار شخصی خودش را که شامل بیل و کلنگ و تبر مخصوص کلوخ کوبی و زنجیر هیزم کنی و داس میباشد بردارد، خرده ریزهایی را هم برداشته همه را داخل کیسه ای ریخته تا عازم منزل خودش گردد، در بین راه تصمیمش عوض شده و به تنهایی عازم منزل میشود، رمضعلی با خود فکر میکند که بهتر است چند ساعتی همسرش را در خانه پدر و مادرش تنها گذاشته تا یک دل سیر اهل خانواده اش را ببیند.
در خانواده عروس نیز استقبال خوبی از عروس به عمل می آید ، خواهران تازه عروس دار قالی را رها کرده و به سراغ خواهر تازه عروسشان می آیند ، از هر دری سخن گفته و مادر آخرین رمز و رموز خانه داری را به دختر یادآوری میکند .قرار میگذارند که استاد کار قالی تن هر چه زودتر بساط دار قالی را مهیا کند ، در این خصوص با استاد نجار هم هماهنگ کرده تا در یکی از اتاقهایی که برای همین منظور در نظر گرفته اند ،دار قالی برپا شود.
مادر عروس نیز در حد مقدورات مقداری گندم و جو و لبنیات برای مصرف چند روزه به دخترش میدهد ،دو عدد جوجه کوچک را که به آن توشگ میگفتند را نیز در جعبه ای گذاشته برای دختر آماده میکنند،یکی از دختران کوچکتر را صدا زده تا در بردن این وسایل به خواهر کمک نمایند.همسر رمضعلی به اتفاق خواهرش راهی منزل خودشان میشوند.
از طرف دیگر رمضعلی با اسباب و وسایلی که به همراه خود از منزل پدری برداشته ، عازم منزل یکی از دوستانش شده تا به اتفاق بهاربندی برای نگهداری گاو احداث نماید ، رمضعلی و دوستش از یک طرف و همسرش و خواهر زنش از طرف دیگر عازم منزل میشوند ، رمضعلی بعد از این که وسایل را بر زمین گذاشت با خواهر زنش خوش و بش کرده و لباس کار را بر تن کرده و به اتفاق دوستش مشغول به طراحی و نقشه کشی میشوند ، خواهر همسرش نیز به تازه عروس کمک کرده تا هر چه زودتر چای تازه دمی را به شوهر خواهر و دوستش بدهد.
مقداری خول یا همان خاکستر به عنوان خط پی کنی با ریسمان کردن بر روی زمین ریخته شده و به اتفاق شروع به پی کنی میکنند ، یک نفر با کلنگ زمین را کنده و دیگری با بیل خاکهایش را بیرون میریزد ، چند روزی این کار ادامه پیدا کرده تا به سقف زدن میرسند ، به اتفاق راهی باغات شده و مقداری بارقه یا همان شاخ و برگ درختان را بریده با الاغ به منزل می آورند ، توشگ های اهدایی نیز کم کم عادت به وضع موجود کرده و در حیاط آزادانه به دانه برچیدن مشغول هستند.
به هنگام شب نیز رمضعلی و همسرش از هر دری با هم سخن گفته و برای آینده خود نقشه میکشند ، دار قالی آماده شده و رمضعلی باید مقدمات خرید مواد اولیه قالی بافی را آماده کند ، در نزد قصاب چوب خط باز میکنند و در نزد کاسب محله نیز سر حساب باز کرده تا بتوانند مایحتاج اولیه زندگی را به صورت نسیه خرید نمایند.
زندگی رمضعلی و همسرش از صفر شروع شده و زن و مرد باید دوشادوش هم برای ساختن آن فعالیت نمایند ، رمضعلی به کارهای کشاورزی و دامداری پرداخته و همسرش خانه داری و قالیبافی و سرکشی به ماکیان خانگی و گاوی که در بهار بند نگهداری میشود.
از طرف دیگر روابط مستحکم خانواده ها و احترام به والدین نیز سرلوحه امور است که باید این زوج جوان ، پایبندی خود را به آن نشان بدهند .کم کم زندگی بر روی غلطک افتاده و هر کس وظیفه خود را میداند.در مطلب دیگری به اولین حضور پدر و مادر رمضعلی در خانه تازه داماد خواهم پرداخت .تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد .یا حق خدانگهدار