شهلا اسد – به یاد بارانهای پاییزی و به یاد دبیرستانهای دیروز

2015-10-06
249 بازدید

به یاد بارانهای پاییری به یاد دبیرستانهای دیروز خزان و باران امروز عجیب می بارید و زمین از زیر پای هامان سر می خورد قیافه ی شهر دیدنی بود ماشین ها تندتند جلوی مسافران می ایستادند و مردم گویی از آتش فرار کرده، درون ماشین ها می خزیدند اتوبوس برقی لخ لخ کنان می آمد […]

DSC05076

به یاد بارانهای پاییری
به یاد دبیرستانهای دیروز

خزان
و باران
امروز عجیب می بارید
و زمین
از زیر پای هامان سر می خورد
قیافه ی شهر دیدنی بود
ماشین ها تندتند جلوی مسافران می ایستادند
و مردم گویی از آتش فرار کرده،
درون ماشین ها می خزیدند
اتوبوس برقی لخ لخ کنان می آمد
و باران
تمام دوده اش را می شست
و هنوز هم
سیمهای برق عهد قجری اش
زیر باران جرقه می زد
کسی اهمیتی نمی داد
هر کس کار خودش را می کرد
یکی چتر می فروخت
و یکی نایلون به سر می دوید
و عجیب بود
من آرام
زیر باران قدم می زدم
و دلم
خاطره های دیروز باران را می خواست
بارانی بی چتر
وقتی دنیا می خندید
و خدا
تند تند از من عکس می گرفت
آی قدیمی
یادت می آیدآن روزها را؟
از رعد و برق نمی ترسیدیم
من که احساس می کردم
خدا آن قدر دوستم دارد
که مدام عکس می گیرد ازمان
وقتی می دویدم
دستانم را می گیرد
و می بردم زیر ناودان آسمان
چه نام آوایی!!!!
چیک چیک، چیک چیک

DSC05062
راستی
بیا تا آن درخت بدویم
بگذار
همه از باران بگریزند
بگذار
شهر از ازدحام بیفتد
بگذار
اتوبوس برقی
پر از آدمهای بی تفاوت شود
ولی بیا بخواهیم
زیر باران
بمانیم
با خدا پر از باران شویم
و در هیچ ایستگاهی
سوار نشویم
کمی صبر کن
بگذار
در تو توقف کنم
فقط زیر باران
آخر باران بوی تو را می دهد
و باز هم
آی دبروز
بگذار
باران دلت را بشوید
دارد باران می آید
گوش کن
کاسه چینی ات کجاست
دلت را در آن بگذار
مثل من
و به ساحتش بگو
خدایا
پنجره را باز کن
این دل باید
باران بخورد
هم بغض
به عدد چند قطره

لحظه هایتان ماه