فرهاد راعی – در اوج بی قراری با تو قرار داریم (شعر)

2015-06-02
229 بازدید

مثل هوای پاییز بر دل غبار داریم همچون شام تیره چشمان تار داریم از بس که جنگل ما باران به خود ندیده یک مشت چوب خشک و صد چوبه دار داریم یک گل نمی تراود از شاخ قرن آهن هرچه دلت بخواهد فولاد و خار داریم یک آسمان دودی در شان این تمدن ماه شبی […]

farhad

مثل هوای پاییز بر دل غبار داریم
همچون شام تیره چشمان تار داریم
از بس که جنگل ما باران به خود ندیده
یک مشت چوب خشک و صد چوبه دار داریم
یک گل نمی تراود از شاخ قرن آهن
هرچه دلت بخواهد فولاد و خار داریم
یک آسمان دودی در شان این تمدن
ماه شبی نداریم چون ماهوار داریم
شهری پر ز خیال حیوان باکلاسم
یکتا خداپرست و قبله هزار داریم
با میل گرم و وحشی از حق دفاع نمودن
صد معجزه برادر در روزگار داریم
ژست نجیب دژخیم حقا که کشته ما را
با پنبه سر بریدن زیر شعار داریم
هرکس به دعوت خود دل می برد به یغما
گوید منم سعادت دست نگار داریم
دنیا شده شبیه توپی برای آتش
اقسام خود زنی ها یا انتحار داریم
هرکس بجای منجی تیغی به کف نهاده
از دست این اهورا صد ها هوار داریم
منجی شیعه اما موعود سبز دین است
هان دور شو زمستان ما هم بهار داریم
یک گل برآید از این شاخ بلند طوبی
چشم عنایت از این عالی تبار داریم
شمشیر او محبت عشق است مرکب او
ما چشم فتح روشن از ذوالفقار داریم
با رشته محبت دلها رفو کند او
در زیر سایه ی او کلی وقار داریم
باید به ما چشاند از رحمت الهی
ما خورده ی الست و سر خمار داریم
آقا بیا و بنشین بنشان گداز ما را
در اوج بی قراری با تو قرار داریم
از داغ لاله رویان آتش به سینه هامان
از ذوالجناح بی تاب و بی سوار داریم
گه تو بیایی آقا ما را نمیبرد کس
با تو به ما و من ها دیگر چکار داریم؟
صیاد آسمانی دامی بر آهوان نه
ما هم به همره شه قصد شکار داریم
دستی بکش سر ما مثل نسیم و صحرا
آقا ز حضرتعالی ما انتظار داریم

یا صاحب الزمان ادرکنی

فرهاد راعی    ۹۴/۳/۱۱