شعر – در سجده دید هرکه تورا ، جز عبا ندید

2015-05-14
89 بازدید

موسی شدی که معجره ای دست و پا کنی راهی برای رد شدن قوم وا کنی زنجیرهای زیر گلویت مزاحم اند فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی در یک بدن به جای همه درد می کشی می خواستی تمام خودت را فدا کنی وقت اذان مغرب این تازیانه هاست وقتش رسیده است که افطار […]

images

موسی شدی که معجره ای دست و پا کنی

راهی برای رد شدن قوم وا کنی

زنجیرهای زیر گلویت مزاحم اند

فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی

در یک بدن به جای همه درد می کشی

می خواستی تمام خودت را فدا کنی

وقت اذان مغرب این تازیانه هاست

وقتش رسیده است که افطار وا کنی

مثل علی عروج نمازت امان نداد

فکری به حال فاصله ساق پا کنی

عیسی مسیح من به صلیبت کشیده اند

این گونه بهتر است خدا را صدا کنی

حالا میان قحطی تابوت های شهر

باید به تخته های دری اکتفا کنی

علی اکبر لطیفیان

۷۰

هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر

وا میشود به روی تو زخمی جدیدتر

در سجده دید هرکه تورا،جز عبا ندید

هر روز میشوی ز چه رو ناپدیدتر

جدّت به بوریا و تو در هفت پارچه !

انصاف دِه کدام شما شد شهیدتر؟

یک لنگه در برای تو تابوت میشود

قحطی رسیده یا که رسوم جدیدتر

دریا به روی تخته شکسته چه میکند؟

از تو بعید نیست از اینهم بعیدتر

زانوی تو دوتا شده یا عیبِ چشم ماست؟

کوته شده است تخته و یا تو رشیدتر

 محمد سهرابی