بخشی از شعر تازه علیرضا قزوه، شاعر انقلاب اسلامی، که عصر پنجشنبه بعد از رفتن کنار قبر آوینی سروده: ….می خواستم قی کنم بر فرش قرمز دیپلماسی که پهن شد به خاطر اردوغان تنها به خیابان زدم در اعتراض تک نفره …. چه اتفاق می افتاد در جهان اگر سر در شورای سازمان ملل بالای […]
بخشی از شعر تازه علیرضا قزوه، شاعر انقلاب اسلامی، که عصر پنجشنبه بعد از رفتن کنار قبر آوینی سروده:
….می خواستم قی کنم بر فرش قرمز دیپلماسی
که پهن شد به خاطر اردوغان
تنها به خیابان زدم
در اعتراض تک نفره ….
چه اتفاق می افتاد در جهان
اگر سر در شورای سازمان ملل
بالای یک میخانه بود
یا یک فاحشه خانه
که در آن توله های ملک عزیز می لولند….
کاش یکی از گارسون ها بودم در هتلی در لوزان
و می زدم زیر همه چیز
از شرم الشیخ تا لوزان و تا ژنو
انگشتم را می گذاشتم بر ماشه های گوجه فرنگی های له شده
و شلیک می کردم
به صورت کلاغی به نام اردوغان
به مخرج ملک سلمان مرده و سیسی گازدار…
به چشم پنج بعلاوه ی یک
و این منم هنوز
حنظله ای به نام شعر
گنجشکی در لباس احرام
مخالف قورباغه هایی که هر روز
در صدر اخبار جهان نق می زنند
در الجزیره و بی بی سی
خرخاکیان و سوسک های وطن فروش
که فارسی را
به لهجه ی پاریسی
پارس می کنند
قلم به مزدهایی که تحلیل سیاسی می کنند
در من و تو ی گوگوش
در صدای امریکا…
بگو به خیابان بریزند
حتی تمام مرغ ها و خروس ها
تمام بوقلمون ها و غازها
به اردوغان خوشامد بگویند….
شاید اگر سپاه نبود
موشک های بالستیک را
با رقص های باله عوض می کردند!….
شما فروختید اشک های آرمیتا و علی رضا را
به روبانی بنفش
ما در ژنو
سی و پنج بر هیچ باختیم…
حبیبی آه حبیبی!
شما را به پوست هندوانه ی اتمی بشارت می دهم
حبیبی آه حبیبی!
اجر شما با شرکت حاج حسین سوهانی و ظریف
حبیبی آه حبیبی!
مگر که بود دلواپس نخست؟
غیر از امام خمینی!….
هنوز روح الله
عظیم ترین نام است
و نام این چند وزیر خارجه و
این چند دور و بری هایش
از یاد می روند
بعد از کشیدن این همه هورا برای فتحعلی شاه قاجار!
ظهور یک حسن علی منصور!
حراج عشق و پپسی
دوباره قطعنامه ی پانصد و نود و هشت
دوباره کشتی ها را بار کردند
اراک و فردو و باران را با هم
برادرانِ معمرالقذافی!….
در سال همزبانی و همدلی!
سکوت نمی کنم
در برابر این همه ترکمان چای
این همه ترکمان قهوه و نسکافه
تنها به خیابان می زنم
با گوجه فرنگی های له شده
و می کوبم
به صورت اردوغان ها
به صورت روزنامه های سازشکار
به صورت آقاخان های نوری و
امیرکبیرهای قلابی…
و این منم هنوز
حنظله ای به نام شعر
شعر و شعرای جاویدان در تاریخ ادبیات ایران مظهر حماسه ، عرفان ، ادب و اخلاق بوده اند .وقتی اشعار حافظ ، سعدی ، مولوی ، نظامی ، شهریار ، امام خمینی ، و یا شاعران معروف معاصر را می خوانی در اوج مشکلات هم باشی به تو آرامش و وقار می دهند .
شعر حافظ مصداق واقعی عرفان سیاسی است . شما در اشعار این بزرگان نمونه ای از واژه های توهین آمیز و رکیک نمیبینید.
وقتی شعر آقای قزوه را خواندم واقعا متاسف شدم . دلم به حال خودم سوخت . دلم به حال جوانانی می سوزد که دل خوشند به ظاهر الصلاح هایی که با ادعای انقلابی گری و دلواپسی و … دین و دنیای مردم را به تاراج می برند.دیروز داشتم اشعار آقای مجتبی کاشانی را مطالعه می کردم . غزلی زیبا آنقدر مرا جذب کرد که بارها آنرا خواندم و لذت بردم ببینید چقدر تاثیر گذار است
آنقدر در زمین لطافت هست
که به آن روز و شب رکوع کنی
خشم را بسپری به آب روان
با کمی مهر سد جوع کنی
بروی با بهانه ای زیبا
ناگهان عشق را شروع کنی
آنقدر شعر خوب و زیبا هست
که بخواهی به آن رجوع کنی
آسمان حد همطرازی توست
گر به زیر آیی و خضوع کنی
شب یلدا بدون پایان نیست
می توانی از آن طلوع کنی
استاد عزیز جناب آقای شیبانی که خود هم شاعر ارزشمندیست می دانند که نعمت سرودن شعر از رحمتهاییست که خداوند شامل هر کسی نمی کند . ضمیر لطیف می خواهد. آنها که شعرشان را به واژه های ناپاک آلودند مثل ایرج میرزا جاودانه نشدند.
متاسفانه ما فکر می کنیم چون مثلا حزب اللهی هستیم یا انقلابی یا دلواپس و… پس باید به خودمان اجازه بدهیم با هر ادبیاتی حرف بزنیم.من اشعار آقای قزوه را قبلا هم می خواندم .به قول آیت الله حسن زاده در شعر نفس انسان یا نفس ارتباط دارد . یعنی وقتی شعری را می خوانی فقط کلمات نیست که جاری می شود بلکه روح شاعر در وجود تو اثر می گذارد.چرا وقتی اشعار امام را می خوانیم احساس وقار می کنیم . قطعا تاثیر روح بزرگ امام بر شخصیت ماست. به هر حال امیدوارم که دین فقط لقلقه زبانمان نباشد. دینداری با اخلاق معنا پیدا می کند .آنها که برای توافق هسته ای تلاش میکنند هم مورد تایید رهبری هستند و هم برای اعتلای نام ایران تلاش می کنند .چرا ما کاسه داغ تر از آشیم. واقعا که ما از مکتب اهل بیت دور هستیم
شعر غزوه پر از کلمات بی ادبانه و زشته
نفرتی که شاعر میخواد شنونده اون رو لمس کنه موجود نیست فقط فقط ادبیات زشت شاعر حال شنونده رو بهم میزنه
حالا من هیچی
اینم شد شعر؟
آبروی هرچی شاعر بود قزوه برد
مرد مومن چرا دری وری نوشتی؟؟؟
خواننده مارو بگو که میآد آهنگ میزاره رو اینا و میخوندشون
آبرووریج!
مزدوران آل سعود می گویند ما شیرهای اهل سنت هستیم!
خب می پرسیم مقابل چه کسی؟
می گویند شیرهای اهل سنت مقابل ایران هستیم!
چقدر شماها (آل سعود) خنده دار هستید! وقتی صدام به کویت حمله کرد همه ی شماها فرار کردید و آمریکا را آوردید تا از شما حمایت کند! صدامی که در آن زمان از پس ایران بر نیامد! نه ایران در زمان کنونی با این پیشرفت نظامی …
آیت الله باقر النمر
منبع : تابناک
احسان پرسا/مهر ۸۸: وقتی از واحد مرکزی خبر اخراج شدم حتی یک ذره هم به توکلم خلل وارد نشد و مطمئن بودم که روزی من دست خداست. با این حال دغدغه دنبال کار گشتن ذهنمو به خودش مشغول کرده بود. همون روز برای رفتن به خانه پدرم که در دولت آباد شهرری است ناچار شدم از راه آهن بگذرم. آن وقت شب تعداد زیادی نیازمند و بیچاره در خیابان گدایی می کردند یا وسایل کهنه می فروختند همه آنها یک طرف مردی که یک شلوار به دست گرفته می فروخت یک طرف …منقلب شدم. راستش حالم از خودم به هم خورد. حالا دیگه هیچ دغدغه ای ندارم …این غزل را به آن مرد شلوار فروش تقدیم می کنم:
خانم بخر قشنگ است ..گیتار می فروشم
باور کنید این را ناچار می فروشم
آقا بخر اصیل است یک عمر (دست) من بود
چون کار نیست ناچار آچار می فروشم
آقاپسر مضرّ است این را نخر عزیزم
– لعنت به من که ناچار سیگار می فروشم-
همسایه آش نذری آورده است امشب
مردم ! زنم مریض است، افطار می فروشم!
یک ذره شیمیایی ست اما هنوز خوبند
حرّاج!!.. کلیه های بیمار می فروشم
خانه خراب گشتم عکاس ها کجایید؟!
چیزی نمانده.. عکس آوار می فروشم
بچه گرسنه مانده… جز آبرو نمانده…
لعنت به آبرو .. آی شلوار می فروشم !