حجت الاسلام پور مهدی – عظمت و بزرگی شهدا (۱)

2015-03-14
102 بازدید

خیلی ها می گویند امروز نمی توانیم متدین باشیم.شهیدعلم الهدی که در زمان طاغوت دانشجو بود٬چقدر متدین بود . مرتضی آوینی را در عرصه هنر ببین که چقدر رعایت می کرد. صیاد شیرازی که درجه دار زمان طاغوت است٬چقدر قشنگ توانست خودش را حفظ کند و کارش به جایی برسد که نائب امام زمان به […]

Shahid-04

خیلی ها می گویند امروز نمی توانیم متدین باشیم.شهیدعلم الهدی که در زمان طاغوت دانشجو بود٬چقدر متدین بود . مرتضی آوینی را در عرصه هنر ببین که چقدر رعایت می کرد. صیاد شیرازی که درجه دار زمان طاغوت است٬چقدر قشنگ توانست خودش را حفظ کند و کارش به جایی برسد که نائب امام زمان به تابوتش بوسه بزند.کمال کُورسل فرانسوی در فرانسه با همسرش آشنا می شود و مسلمان و شیعه می شود و به ایران می آید و به جبهه می رود وشهید می شود .قبر او در قم است. یکی از آن سر دنیا توفیق پیدا می کند و به مملکت ما می آید وشهید می شود و یکی در کشور ما از هدایت خودش نا امید است.اکثر شهدای ما جوان بودند ونشان دادند که تحول در این سن است اتفاقی هم اگر بیفتد در این سن می افتد. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است.جوانی که می‌خواهد برایش اتفاقی بیفتد٬ در این سن می افتد فقط باید بزرگ شد. ما سی و شش هزار شهید دانش آموز داشتیم که خیلی  بزرگ بودند. بزرگی شان به این اندازه بود که وقتی مادرشان می گفتند: پسرم دامادت می کنم ٬خندید. پسرم برایت موتور می خرم ٬خندید. گفتم: کجا؟ گفتا به خون. آن قدر  دنیا برایش کوچک شده بود و وعده های الهی برایش بزرگ شده بود که به تمام وعده های دنیایی که پدر ومادر می خواستند به پایش قلاب کنند بیندازند٬ می خندید وآخرش هم رفت. اگر می خواهید برایتان اتفاقی بیفتد ٬یه سر به شلمچه٬فکه ٬ طلائیه ٬ هویزه ٬دهلاویه٬ بیایید و با خاک ها حرف بزنید . باور کنید تک تک شهدا آنجا با جوانان حرف می زنند. جوانی می گفت: اینجا برای من اتفاقی افتاد که پای هیچ منبری نیفتاد. در انجا برایش می گفتند٬ ولی در اینجا چشید. آنجا شنیدی  اینجا چشیدی. هر کس ذائقه اش را اماده کرده باشد ٬ به او  می چشانند.

در بین شهیدان  کسانی هم داریم که یک شب از دور برگردان استفاده کردند مثل قصه حر٬ ما منکر بستر و آمادگی های قبلی نیستیم. ما برای شهادت هوشیاری می خواهیم. امروز هم که جنگ نداریم به تعبیر قرآن ٬کل زندگی ما جهاد است. پیامبر(ص) در برگشت از جنگ به یارانشان گفتند که این جهادی که شما بودی جهاد اصغر بود . تعجب کردند که ما چقدر سختی کشیده ایم . پس جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد با نفس. انسانی که بزرگ بشود خواهش های نفسانی  خودش زود بله نمی گوید. این یک شاخصه ی آن است . حر با اینکه در سپاه دشمن بود ٬خواهش نفسانی اش این بود که وقتی امام حسین(ع) به او گفتند: مادرت  در عزایت گریه کند٬این حرف تند امام به حر بود خواهش نفسانی حر این بود که تو فرمانده سپاه هستی ٬برو جوابش را بده. ولی یک کلمه گفت: مادر من کجا ٬ مادر حسین کجا.   کوچک و بزرگی را فهمید. همین نجاتش داد.

مرحوم طیب رضایی در زمان خودمان ادم لوطی مسلکی بود. آدم با مرام  که خیلی اهل سجاده نبودند ولی با صفا بودند و کوچکی و بزرگی را می فهمیدند. به او گفتند بیا در خیابان عربده بکش و بگو خمینی به من پول داده است. می خواستند امام را لکه دار کنند. گفت: من پا توی کفش همه کرده‌ام  ولی پا در کفش امام حسین(ع) نکرده ام٬ پا در کفش پیامبر(ص) نکرده ام٬ او را زدند زندانی کردند و کشتند ولی قبول نکرد و یک شب بزرگ شد. به خاطر فتوت و جوانمردی وجودش بود.خصلت ها مال قبل بود و هوشیاری هم برای یک لحظه بود.