احمدرضا ایراندوست – پاسگاه ژاندارمری میمه و عمه خدیجه !

2015-03-11
220 بازدید

  اگر این روزها صدای مردم بلند شده که مهاجرین افغان اکثر منازل و خانه های قدیمی را به اشغال خود درآورده و دیگر کمتر محله ای را سراغ داریم که این مهمانان دائمی آنجا را به تسخیر خود درنیاورده باشند ، روزها و ایامی را هم داشته ایم که شاید تعداد کل افراد غیر […]

 ۸

اگر این روزها صدای مردم بلند شده که مهاجرین افغان اکثر منازل و خانه های قدیمی را به اشغال خود درآورده و دیگر کمتر محله ای را سراغ داریم که این مهمانان دائمی آنجا را به تسخیر خود درنیاورده باشند ، روزها و ایامی را هم داشته ایم که شاید تعداد کل افراد غیر بومی ساکن در میمه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد.
این افراد هم غالبا کسانی بودند که برای خدمت کردن به میمه مامور شده بودند.همین امر سبب گردیده بود که امنیتی کامل بر کل منطقه حاکم باشد.تا چند سال قبل کمتر خانه ای را سراغ داشتیم که قفل و بند درست و حسابی داشته باشد.اهالی هر منزل با شیوه های خاص و منحصر به فرد خودشان وارد منازل مسکونی میشدند.دربهای منازل اکثرا چوبی و قفل آن کلون بود که با یک تکان باز میشد ، اما با این حال هیچ گاه نشنیده بودیم که منزلی مورد دستبرد قرار بگیرد .
امروزه با بودن دوربین های مدار بسته همراه با آژیر های خطر و قفلهای رمزدار و درب های آهنین و دیوارهای غیر قابل نفوذ ، کسی جرات تخلیه کامل منزل خود را نداشته و به هنگام مسافرت تمام موارد امنیتی و حفاظتی را رعایت میکند تا خدای ناکرده بعد از مسافرتی کوتاه با منزلی خالی مواجه نگردد.
هر گاه شخصی تصمیم میگیرد که برای چند روز به مسافرت برود ، دائم دلشوره این را دارد که خدای ناکرده در نبودنش ، شخص یا اشخاصی از فرصت استفاده نکرده و دارو ندارش را که با عمری زحمت به دست آورده با خود ببرند.
حدود چهل سال قبل پاسگاه ژاندارمری میمه در خیابان شریعتی و محل فعلی منزل آقای علی شیبانی و مغازه محمدآقا حیدری مستقر برود. پاسگاهی که جمع پرسنل آن از سرباز گرفته تا رئیس پاسگاه به شش یا هفت نفر نمیرسید.اما همین تعداد کم هم از بیکاری حوصله اشان سر میرفت و کار آنچنانی نداشتند که انجام بدهند.رابطه پرسنل پاسگاه با مردم میمه بر پایه دوستی و رفاقت بود ، همین پاسگاه کوچک و محقر کل منطقه میمه را از لایبید گرفته تا خسروآباد و ونداده و اذان و وزوان و زیادآباد و شهر میمه پوشش میداد.
پاسگاه میمه به صورت استیجاری بود که ابتدا در منزل مرحوم غلامحسین عبدالهیان مستقر بودند و بعدها به منزل مرحوم حاج رمضانعلی عبدالهیان پدر بزرگ آقای شیبانی نقل مکان کردند.یکی از اتاقهای این منزل مسکونی جهت بازداشت افراد خاطی در نظر گرفته شده بود که هنوز بعد از پنجاه سال ، اهالی خانواده مرحوم حاج غلامحیسن عبدالهیان به همان اتاق دم دری زندان میگویند.
رابطه پرسنل و ابواب جمعی این پاسگاه جمع و جور با همسایگان ، رابطه ای فامیلی و پدر و فرزندی بود.سربازانی که برای خدمت سربازی به میمه اعزام میشدند ، بعد از چند روز کاملا با همسایه ها آشنا شده به حدی که خورد و خوراکشان را نیز همین همسایه ها تامین میکردند.یکی از صفات پسندیده مردم میمه از قدیم و ندیم ، احترام گذاشتن به مهمانان بوده و هست.سربازانی که از اقصی نقاط کشور به میمه می آمدند ، چنان با همسایگان پاسگاه جور میشدند که بعد از خاتمه خدمت دوست نداشتند میمه را ترک نمایند.مجاورین پاسگاه از روی انسان دوستی شست و شو و دوخت و دوز لباسهای این سربازان را انجام میدادند و سعی میکردند به هنگام صرف ناها و شام ، آنها را نیز شریک سفره خود سازند.
یکی از کسانی که بیش از بقیه همسایگان به سربازان پاسگاه خدمت میکرد ، مرحوم عمه خدبیامرز من عمه خدیجه بود ، عمه خدیجه من ذاتا انسانی خوش برخورد و خوش اخلاق بود و به تمام معنا یک کدبانوی باسلیقه به حساب می آمد .کسانی که در آن محله ساکن بودند گواه چنین مسئله ای هستند.در ایام کودکی و نوجوانی هر وقت به منزل عمه خدیجه ام میرفتم ، ایشان را میدیدم که انگشتانه ای در دست کرده و با نخ و سوزن پارگی لباس سربازان را میدوزد ، همیشه در طشت لباسش چند تکه از لباس سربازاها را میدیدم که در آب خیسانده شده ، بارها ایشان را میدیدم که مقداری غذا را به سمت پاسگاه میبرد .البته این گونه رابطه ها همیشه دو طرفه بوده و سربازها و پرسنل درجه دار پاسگاه نیز سعی میکردند ، لطف و محبت همسایه ها را به نحوی جبران نمایند.آن روزها به سربازها امنیه و به پاسگاه هم امنیه خانه گفته میشد.
امنیت حاکم بر منطقه میمه این را میرساند که همین امنیه خانه کوچک و محقر با پرسنل اندک جوابگوی منطقه بوده و نیازی به توسعه و گسترش نمیباشد.کل اسلحه امنیه خانه میمه چند قبضه تفنگ ام یک قراضه بود که از مرکز استان به این پاسگاه داده شده بود.تنها وسیله نقلیه نیز یک جیپ رده خارج بود که مدام سربازان در حال هل دادن آن بودند.درجه دارانی که به عنوان رئیس پاسگاه به میمه میآمدند با خیال راحت پاسگاه و شهر را به حال خود رها کرده به مسافرت و رسیدگی به خانواده خود میپرداختند ، زیرا خیالشان از هر نظر راحت بود که میمه در امنیت کامل بوده و هیچ احدالناسی به خود این اجازه را نمیدهد که به مال و یا ناموس دیگری تجاوز نماید.اما این روزها وضع چنان تغییر کرده که دیگر در میمه همسایه ها هم یکدیگر را نمیشناسند ، جمعیت افاغنه بسیار زیاد شده که این در آینده نزدیک معضل بزرگی را برای میمه رقم خواهد زد.افرادی را در میمه میبینیم که هیچ نوع حرفه و فعالیتی نداشته و مشخص نیست که به چه هدفی میمه را برای سکونت خود انتخاب کرده اند.متاسفانه برخی از ازدواجهای همشهریانمان پای کسانی را به میمه باز کرده که از هر جهت امنیت میمه را نشانه رفته است .اگر زمانی به واسطه جمعیت کم و صد در صد بومی بودن اهالی منطقه ، نیازهای امنیتی میمه با همان امنیه خانه کوچک و محقر رفع میشد ، اما اکنون به دلیل گسترش شهر و هجوم افراد غیر بومی و شیوه های جدید بزهکاری و خلاف ، کمتر کسی حاضر میشود بدون رعایت موارد امنیتی منزل و محل کسب و کار خود را به امید خدا ترک نماید.امیدوارم مسئولین شهر به فکر راهکاری درست و حسابی برای این نابسامانی ها باشند.تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.شاد زی مهر افزون خدانگهدار