محله به محله ، خیابان به خیابان ، کوچه به کوچه ، خانه به خانه ، مغازه به مغازه ، قدم به قدم ، وجب به وجب شهر میمه دوست داشتنی و برایم خاطره انگیز ، از محله رگنه گرفته تا سرخجه ، از محله قیوم تا میون ده ، از محله غور تا سه […]
محله به محله ، خیابان به خیابان ، کوچه به کوچه ، خانه به خانه ، مغازه به مغازه ، قدم به قدم ، وجب به وجب شهر میمه دوست داشتنی و برایم خاطره انگیز ، از محله رگنه گرفته تا سرخجه ، از محله قیوم تا میون ده ، از محله غور تا سه راه چکنم ، از مسجد جامع تا مسجد علی ، از تک تک خانه های قدیمی با پشت بام های گنبدی و کاه گلی اش ، از سرمزد آباد تا بلغدی ، از باسیا تا لورک ، از چاه ملی تا چاه حاج خالقی و چاه حاج ناصر ، از مغازه دایی میرزا حسن در مرکز شهر گرفته تا مغازه حاج باقر توکل در کنار جاده اصلی اصفهان به تهران ، همه و همه اینها مجموعه ای را تشکیل میدهد که از قدیم الاایام میمه نام گرفته و بزرگانی برای سربلندی و اعتلای نامش ، چه حرصها و غصه ها که نخوردند ، چه نامه نگاری هایی که نکردند، چه اوقاتی را که پشت درب اتاق مسئولان و مدیران صرف نکردند تا میمه ای را درست کنند که در حد شان یک نفر میمه ای باشد.وقتی روز عاشورا ، کلیه مردم میمه به انحای مختلف در مقابل مسجد جامع تجمع میکنند تا به عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) بپردازند ، چهره هایی را مشاهده میکنیم که میمه ای بودن از سر و رویشان میبارد.کسانی را میبینیم که در شهرهای دیگر سکونت دارند و در این ایام سعی میکنند فرزندان کوچک خود را با آداب و رسوم میمه آشنا نمایند ، تا هیچ گاه این تجمع و این گردهمایی از ابهت نیفتد .
تا به یاد دارم در روز تاسوعای حسینی که شور مراسم محرم به اوج خود رسیده است ، مقابل مسجد جامع ، افرادی از چای داغ لب سوز و لب دوز از عزاداران حسینی پذیرایی میکنند ، یکی از این افراد حاج میرزا حسن واسعی بود که از کاسبان قدیمی میمه و به دایی میرزا حسن معروف بود.علت این که همه به این مرحوم دایی میرزا حسن میگفتند را نمیدانم .
مغازه دایی میرزا حسن با بافتی کاملا سنتی مایحتاج مردم میمه را تامین میکرد.فرزند ارشد ایشان مرحوم محمد آقا وردست پدر بود و به مانند شاگرد فرامین پدر را گوش میکرد.در مغازه دایی میرزا حسن همه چیز یافت میشد، از نیاز کشاورزان که شامل انواع و اقسام بذرها و آلات و ادوات کشاورزی میشد ، تا نیازهای خانمهای خانه دار که وقتی به آنجا مراجعه میکردند دست خالی برنمیگشتند.دایی میرزا حسن ملزومات قالی بافی را از قبیل پود و چله و خامه نیز به مشتریانش به صورت نقد و نسیه میداد.روابط کاسب و مشتری در میمه بیشتر بر اساس نسیه بری بود و هر کاسبی به مشتریان خودش اجناس را به صورت نسیه داده و در موعدی که تعهد شفاهی حاصل میگردید بین طرفین تسویه حساب شده و باز نسیه بری شروع میشد.اغلب کاسبها حسابهای نسیه مشتریان خود را با خطی که به خط سیاقی معروف بود در دفاتر خود مینوشتند.خط سیاقی خطی بود که همه کس توانایی خواندن و نوشتن آن را نداشت .حسنی که در روابط کسب و کار دایی میرزا حسن وجود داشت این بود که این مرحوم به هیچ وجه با بچه و کودک معامله ای را انجام نمیداد و از دادن جنس به کودکان حتی زمانی که وجه آن را نیز نقدا پرداخت میکردند ، خودداری میکرد .زیرا عقیده داشتند طبق احکام اسلام که بر همه مسلمانان اجرای آن واجب است ، دو طرف معامله باید عاقل و بالغ باشند.کبریت یکی از اجناسی بود که یشان به هیچ وجه به دست کودکان نمیداد.اکثر اوقاتی که از مقابل مغازه ایشان رد میشدم ،دایی میرزا حسن را در حال قرائت قران میدیدم .حتی در این مورد لطیفه ای را نیز شنیده ام که بد ندیدم آن را در اینجا بیان نمایم .عموما حسابهای نسیه در دفاتری که به دستک معروف بود نوشته میشد و هر مشتری برای خودش در نزد کسبه صاحب سرفصل و برگه ای جداگانه بود.در برخی از اوقات که مشتریان عجله داشتند و یا در آن مغازه سرفص و حساب نسیه مستقلی نداشتند ، میزان و وجه جنس نسیه بر گوشه ای از دیوار مغازه نوشته میشد.مغازه دایی میرزا حسن ابتدا در غرب خیابان و در سمت مسجد جامع قرار داشت که بعدها به سمت مقابل آن نقل مکان کردند.نقل است که هنگام تخریب مغازه کارگران با بیل و کلنگ به جان درب و دیوار مغازه افتاده و مشغول خراب کردن بودند ، بدون آنکه بدانند این دیواری که آنها تخریب میکنند به نوعی دفتر حساب نسیه افرادی است که هنوز با دایی میرزا حسن تسویه نکرده اند، در همین حین دایی میرزا حسن که بیرون از مغازه بود ،به ناگاه متوجه میشود که دیوار را تخریب میکنند و دیوار به قسمتهای مختلف خرد شده است .دایی میرزا حسن با صدای بلند به کارگران میگوید : نزن نزن این یکی حساب مش رمضانعلی است ، آن یکی را نکوب حساب کربلایی حسین است ، این تکه را خرد نکن حساب مش رقیه است ، و کارگران بدون این که اطلاعی از این موضوع داشته باشند نیمی از حسابهای نسیه دایی میرزا حسن را خرد و خمیر کردند.باز هم شنیده ام که فردی برای خرید ارزن به مغازه ایشان مراجعه میکند و زمانی که از قیمت آن مطلع میشود، نسبت به گران بودن آن لب به اعتراض میگشاید که دایی میرزا حسن مقداری از ارزن ها را در جلوی مغازه پخش کرده و خطاب به مشتری میگوید : حالا من اینقدر پول به شما میدهم و شما فقط این ارزنها را از کف خیابان جمع کن ، ببینم میتوانی این کار را انجام دهی ؟ مرحوم دایی میرزا حسن یکی از کسبه خوشنام و مومن میمه بود که مشتریان فراوانی از اغلب روستاها ی میمه داشت .بیشتر مشتریانش از تجره و پنداس و ورکان بودند ، اهالی حسن رباط و لوشاب و لایبید نیز از مشتریان پر و پا قرص دایی میرزا حسن بودند.در دوران کودکی و نوجوانی من تعداد کسبه محدود بودند و خوشبختانه اکثرشان نیز روابط خوبی با مشتریان خود داشتند .همین دادن جنس به صورت نسیه یکی از محاسن خوب کسبه آن زمانها بود که بدون هیچ گونه سود اضافی نیازهای مشتری را برآورده کرده و در موعد مقرر پول جنس خود را میگرفتند.فرهنگ خوب و پسندیده ای که متاسفانه این روزها خیلی کم رنگ شده و دیگر کسی جنس را به صورت نسیه به مشتری نمیدهد ، اگر هم بخواهد لطفی به مشتری بکند ، چک آن را گرفته و تا ساعت و روز آخر سود خواب پولش را از مشتری میگیرد ، در حالی که آن زمانها این نوع سودها که به ربح و صرف معروف بود لااقل در فرهنگ مردم میمه جایی نداشت .برای مرحوم دایی میرزا حسن و مرحوم محمد آقا پسرشان طلب غفران الهی و آمرزش را دارم و امیدوارم که روحشان شاد باشد .تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.شاد زی مهر افزون خدانگهدار
خداوند رحمتشون کنه
ممنون آقای ایراندوست
مطالبتون در مورد کاسبای قدیمی خیلی جالبه،منتظر شماره های بعدی هستیم.
یه مطلبی رو در مورد نسیه بگم که قدیم وقتی به کسی نسیه میدادن طرف میدونست که کی باید بره تسویه کنه یا حداقل وجدان داشت که وقتی بهش میگفتن بیا حسابت رو بده نمی زد زیرش یا بگه حالا میآرم دیر نمیشه و برعکس طلب کار هم بشه.مورد دیگه این بود که کاسب وقتی جنسی رو مثلا ۵ ریال می خرید میدونست که سری بعد که بخواد دوباره اون جنس رو بخره به همون قیمت میخره ولی الان روز به روز قیمتها عوض میشه و وقتی مغازه دار جنسی رو نسیه میده باید سری بعد گرون تر از اون قیمتی که فروخته همون جنس رو بخره و جایگزین کنه.
اینم از مشکلاتیست که نمیشه براش جوابی پیدا کرد و حالا حالاها هم وضع بهمین شکل خواهد بود.
بله دایی میرزا حسن ضمن اینکه کاسب خوشنامی بود در زمان خود اقتصادان خوبی هم بود زمستان هرچون میخرید تابستان پارو
باسلام. نظرات مطلب روزی روزگاری را نگاه میکردم .دیدم مدیر محترم در پاسخ به یکی از خوانندگان نوشته بودند : اگر چه اصلاح طلب نیستم اما…..
برای من جالب است که اکثر روشنفکران و مدیران ما بعد از گذشت ۳۷ سال از انقلاب اسلامی به تک بعدی بودن خود افتخار میکنند و نمی دانند که عامل اصلی بسیاری از مشکلات ما عدم جامع نگریست. یه عده با افتخار علم اصول گرایی را دست گرفتندو مقابل عده دیگر که علم اصلاح طلبی رو دوششون هست صف کشیدند.این که من بگم اصول گرا نیستم و اصلاح طلبم اشتباهه و عکس این موضوع هم درست نیست.اگر افتخار به اینه که من اصلاح طلب نیستم پس این کلام امام حسین (ع) که در وصیت نامه گفتند من برای اصلاح امتم به پا خاستم چه می شود؟ اصلاح طلبی صرف و اصول گرایی تنها ره به ترکستان است. آنچه که صلاح و درست است و سیره اهل بیت و امام عزیز و رهبر انقلاب و بزرگانی همچون هاشمی رفسنجانی در مدیریت کشورمی باشد اصول گرایی اصلاح طلبانه است.رهبر انقلاب در سخنرانی سال ۱۳۸۵ مفهوم اصول گرایی اصلاح طلبانه را مطرح کردند.بهتر است به جای صف آرایی در مقابل هم دوشادوش هم قرار بگیریم و برای پیشرفت امور فکر کنیم هرچند بهترین رنگ رنگ خداست .
سلام علیکم .آقای اسماعیلی شما خودتم خوب میدونی آقای شیبانی دیدگاههای خاص خودش را در موضوعات مختلف داره که نمیشه در دسته بندی جریان و جناح و یک طیف فکری سیاسی خاص قرار داد .اهل ریا و خودسانسوری نیست نشان داده اهل انصاف و حقیقت طلب است .قبلا هم در وبلاگ صبح میمه اعلام کرده بود من اصولگرای اصلاح طلبم. مشکل بعضی ها با شیبانی و امثالش این است که حق و ناحق را از هم تشخیص میدهد و جرأت ابرازش را دارد.برادر من کی و کجا از شیبانی کلمه ای ضد ارزش یا ضد نظام شنیدی که میگی صف آرایی و …
همین مونده بود که علی اسماعیلی به آقای شیبانی درس جامع نگری بده
بابا چن بعد!! بابا جامع نگر!! ای اصول گرای اصلاح طلب!! ای هرچی رهبر گفت همون!! منور الفکر !! ای رنگ خدا
دست مارو هم بگیر
کاری کنید که جوانان با وامهای خوب و بهره کم بتوانند امورات را بگذرانند
یه خاطره هم بنویسم تا از کلمات قصار وپندآموز آن مرحوم باز بیاموزیم:روزی خانمی برای خریدن مشکل گشا به مغازه ایشون میرن،بعد از اینکه میگن دایی مشکل گشا دارید ،ایشون جواب میدن واسه چی انقد مشکل درست میکنید که هر روز مشکل گشا میخواید،خدا رحمتشون کنه
سلام .
اصل ماجرا اینگونه بوده که خانمی موقع غروب خورشید و ازان مغرب دستپاچه و با عجله داخل مغازه دایی میرزا حسن می شود و بمنظور پخش مشکل گشا در نماز مغرب و عشا از دایی میرزا حسن طلب مشکل گشا می نماید .
از ان جایی که بنده خدا بدهی زیادی به مغازه داشته و تقریبا چوب خطش پر شده بود و توان پرداخت بدهی خود را نداشت دایی میرزا حسن از فروش مشکل گشا به او خودداری کزده و می گوید : این کار غیر از این که مشکلی به مشکلاتت اضافه کند کار دیگری نمی کند . این مشکل گشا نیست بلکه مشکل درست کن است .
جناب شیبانی سلام
چند وقتی می شه لینک صبح وزوان را قطع کرده اید که کار ما را هم برای برقرای ارتباط با آن سایت مشکل کرده اید.آیا در این رابطه مشکلی وجود داشته که ما از آن بی خبریم .لطفا اطلاع رسانی فرمایید.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
اقای ایراندوست اینجور که من شنیدم اونا سنجد بوده نه ارزن
vazvanemroz.blogfa.com
با سلام این آدرس وبلاگ وزوان امروز لطفا ی سر بهش بزنید نظر یادتون نره اگر هم دیدیم آمار بازدید کننده هاش بالاست اونو وبسایت می کنیم
ممنون از مطالب شیوا و توصیف های دلنشینتون
با طلب مغفرت برای درگذشتگان مذکور
سلام آقای شیبانی،یه فراخوان اسفند اسفنده نمیدید،همین سه شنبه ایه که در پیش رو داریم.اگه ممکنه قبلش یه مطلب در موردش بذارید،ممنون
ممنون از جناب آقای ایراندوست . ایشان یادی از مرحوم پدرم و مرحوم برادرم نموده اند ، بهانه ای شد تا ضمن تشکر از ایشان از همشهری های عزیزم تشکر کرده ، به خاطر صفا و محبت هایشان گل سپاس تقدیمشان کنم و از همه گذشتگان یادی کنم – آنها که رفته اند و یادشان را در تلخ و شیرینی های زندگی باید جستجو کنیم – از علمایمان ، که با صفا و سادگی جان مایه های شناخت دین و اهل بیت را از آنها یافته ایم – و از شهدای شهرمان و خانواده های عزیزشان ، که نورشان چلچراغ هدایتمان هستند – و از پدرم که مدیون تهجد و ذکر و نماز و دعاهای او هستم و می توانم این فراز الهی نامه علامه حسن زاده آملی را نجوا کنم : الهی اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد فلک الحمد . آری به روح همه در گذشتگان بویژه شهدا ، امام ، پدرم و مرحوم برادرم حمد و صلوات نثار می کنم . حلالشان بفرمایید در پناه حق باشید .
اقای ایراندوست شماهم الحمدلله پرکارشده اید پس کی پول پارو میکنید
آقای شیبانی یک جای فضای سایبری بخش میمه ایراد دارد!
ایرادش این است که شخصیت شما فرا بخشی و بسیار بالاتر از حد و اندازه اینجاهاست . اما فعلا شما طرف میمه قرار گرفته اید.
به نظرتان این نامردی نیست؟
صبح وزوان و صدتای این صبح وزوانها هم حریف قلم توانا و عقل و درایت و تیزبینی شما نمی شوند!
این میشود که شده نامردی!
آقای شیبانی اگر نبود صبح میمه شما توازن قوا برقرار میشد ولی حالا میمه با نامردی سه هیچ برنده است.
به قول خلبان اسدی با سپاس
سلام خاطره ای که از مرحوم خدا بیامرز دایی میرزا حسن دارم اینکه اصلا در هیچ شرایطی به بچه ها جنس نمی فروختند این کار را حرام یا مکروه میدانستند هنوز چیزی نگفته میگفتند نداریم .یک روز برای حرید میخ رفتم و گفتم بابا میگه به اندازه این پول میخ بده گفت ندارم گفتم اینها میخه گفت به تو نمیدهم برو به بزرگترت بگو بیاید حالا خودتان قضاوت کنید کاسبهای این دوره زمانه را با دایی