احمدرضا ایراندوست – دایی میرزا حسن کاسب خوشنام میمه

2015-02-19
464 بازدید

محله به محله ، خیابان به خیابان ، کوچه به کوچه ، خانه به خانه ، مغازه به مغازه ، قدم به قدم ، وجب به وجب شهر میمه دوست داشتنی و برایم خاطره انگیز ، از محله رگنه گرفته تا سرخجه ، از محله قیوم تا میون ده ، از محله غور تا سه […]

۸
محله به محله ، خیابان به خیابان ، کوچه به کوچه ، خانه به خانه ، مغازه به مغازه ، قدم به قدم ، وجب به وجب شهر میمه دوست داشتنی و برایم خاطره انگیز ، از محله رگنه گرفته تا سرخجه ، از محله قیوم تا میون ده ، از محله غور تا سه راه چکنم ، از مسجد جامع تا مسجد علی ، از تک تک خانه های قدیمی با پشت بام های گنبدی و کاه گلی اش ، از سرمزد آباد تا بلغدی ، از باسیا تا لورک ، از چاه ملی تا چاه حاج خالقی و چاه حاج ناصر ، از مغازه دایی میرزا حسن در مرکز شهر گرفته تا مغازه حاج باقر توکل در کنار جاده اصلی اصفهان به تهران ، همه و همه اینها مجموعه ای را تشکیل میدهد که از قدیم الاایام میمه نام گرفته و بزرگانی برای سربلندی و اعتلای نامش ، چه حرصها و غصه ها که نخوردند ، چه نامه نگاری هایی که نکردند، چه اوقاتی را که پشت درب اتاق مسئولان و مدیران صرف نکردند تا میمه ای را درست کنند که در حد شان یک نفر میمه ای باشد.وقتی روز عاشورا ، کلیه مردم میمه به انحای مختلف در مقابل مسجد جامع تجمع میکنند تا به عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) بپردازند ، چهره هایی را مشاهده میکنیم که میمه ای بودن از سر و رویشان میبارد.کسانی را میبینیم که در شهرهای دیگر سکونت دارند و در این ایام سعی میکنند فرزندان کوچک خود را با آداب و رسوم میمه آشنا نمایند ، تا هیچ گاه این تجمع و این گردهمایی از ابهت نیفتد .
تا به یاد دارم در روز تاسوعای حسینی که شور مراسم محرم به اوج خود رسیده است ، مقابل مسجد جامع ، افرادی از چای داغ لب سوز و لب دوز از عزاداران حسینی پذیرایی میکنند ، یکی از این افراد حاج میرزا حسن واسعی بود که از کاسبان قدیمی میمه و به دایی میرزا حسن معروف بود.علت این که همه به این مرحوم دایی میرزا حسن میگفتند را نمیدانم .
مغازه دایی میرزا حسن با بافتی کاملا سنتی مایحتاج مردم میمه را تامین میکرد.فرزند ارشد ایشان مرحوم محمد آقا وردست پدر بود و به مانند شاگرد فرامین پدر را گوش میکرد.در مغازه دایی میرزا حسن همه چیز یافت میشد، از نیاز کشاورزان که شامل انواع و اقسام بذرها و آلات و ادوات کشاورزی میشد ، تا نیازهای خانمهای خانه دار که وقتی به آنجا مراجعه میکردند دست خالی برنمیگشتند.دایی میرزا حسن ملزومات قالی بافی را از قبیل پود و چله و خامه نیز به مشتریانش به صورت نقد و نسیه میداد.روابط کاسب و مشتری در میمه بیشتر بر اساس نسیه بری بود و هر کاسبی به مشتریان خودش اجناس را به صورت نسیه داده و در موعدی که تعهد شفاهی حاصل میگردید بین طرفین تسویه حساب شده و باز نسیه بری شروع میشد.اغلب کاسبها حسابهای نسیه مشتریان خود را با خطی که به خط سیاقی معروف بود در دفاتر خود مینوشتند.خط سیاقی خطی بود که همه کس توانایی خواندن و نوشتن آن را نداشت .حسنی که در روابط کسب و کار دایی میرزا حسن وجود داشت این بود که این مرحوم به هیچ وجه با بچه و کودک معامله ای را انجام نمیداد و از دادن جنس به کودکان حتی زمانی که وجه آن را نیز نقدا پرداخت میکردند ، خودداری میکرد .زیرا عقیده داشتند طبق احکام اسلام که بر همه مسلمانان اجرای آن واجب است ، دو طرف معامله باید عاقل و بالغ باشند.کبریت یکی از اجناسی بود که یشان به هیچ وجه به دست کودکان نمیداد.اکثر اوقاتی که از مقابل مغازه ایشان رد میشدم ،دایی میرزا حسن را در حال قرائت قران میدیدم .حتی در این مورد لطیفه ای را نیز شنیده ام که بد ندیدم آن را در اینجا بیان نمایم .عموما حسابهای نسیه در دفاتری که به دستک معروف بود نوشته میشد و هر مشتری برای خودش در نزد کسبه صاحب سرفصل و برگه ای جداگانه بود.در برخی از اوقات که مشتریان عجله داشتند و یا در آن مغازه سرفص و حساب نسیه مستقلی نداشتند ، میزان و وجه جنس نسیه بر گوشه ای از دیوار مغازه نوشته میشد.مغازه دایی میرزا حسن ابتدا در غرب خیابان و در سمت مسجد جامع قرار داشت که بعدها به سمت مقابل آن نقل مکان کردند.نقل است که هنگام تخریب مغازه کارگران با بیل و کلنگ به جان درب و دیوار مغازه افتاده و مشغول خراب کردن بودند ، بدون آنکه بدانند این دیواری که آنها تخریب میکنند به نوعی دفتر حساب نسیه افرادی است که هنوز با دایی میرزا حسن تسویه نکرده اند، در همین حین دایی میرزا حسن که بیرون از مغازه بود ،به ناگاه متوجه میشود که دیوار را تخریب میکنند و دیوار به قسمتهای مختلف خرد شده است .دایی میرزا حسن با صدای بلند به کارگران میگوید : نزن نزن این یکی حساب مش رمضانعلی است ، آن یکی را نکوب حساب کربلایی حسین است ، این تکه را خرد نکن حساب مش رقیه است ، و کارگران بدون این که اطلاعی از این موضوع داشته باشند نیمی از حسابهای نسیه دایی میرزا حسن را خرد و خمیر کردند.باز هم شنیده ام که فردی برای خرید ارزن به مغازه ایشان مراجعه میکند و زمانی که از قیمت آن مطلع میشود، نسبت به گران بودن آن لب به اعتراض میگشاید که دایی میرزا حسن مقداری از ارزن ها را در جلوی مغازه پخش کرده و خطاب به مشتری میگوید : حالا من اینقدر پول به شما میدهم و شما فقط این ارزنها را از کف خیابان جمع کن ، ببینم میتوانی این کار را انجام دهی ؟ مرحوم دایی میرزا حسن یکی از کسبه خوشنام و مومن میمه بود که مشتریان فراوانی از اغلب روستاها ی میمه داشت .بیشتر مشتریانش از تجره و پنداس و ورکان بودند ، اهالی حسن رباط و لوشاب و لایبید نیز از مشتریان پر و پا قرص دایی میرزا حسن بودند.در دوران کودکی و نوجوانی من تعداد کسبه محدود بودند و خوشبختانه اکثرشان نیز روابط خوبی با مشتریان خود داشتند .همین دادن جنس به صورت نسیه یکی از محاسن خوب کسبه آن زمانها بود که بدون هیچ گونه سود اضافی نیازهای مشتری را برآورده کرده و در موعد مقرر پول جنس خود را میگرفتند.فرهنگ خوب و پسندیده ای که متاسفانه این روزها خیلی کم رنگ شده و دیگر کسی جنس را به صورت نسیه به مشتری نمیدهد ، اگر هم بخواهد لطفی به مشتری بکند ، چک آن را گرفته و تا ساعت و روز آخر سود خواب پولش را از مشتری میگیرد ، در حالی که آن زمانها این نوع سودها که به ربح و صرف معروف بود لااقل در فرهنگ مردم میمه جایی نداشت .برای مرحوم دایی میرزا حسن و مرحوم محمد آقا پسرشان طلب غفران الهی و آمرزش را دارم و امیدوارم که روحشان شاد باشد .تا مطلبی دیگر ایام به کامتان باد.شاد زی مهر افزون خدانگهدار