علی متوسلی : مرگ را دانم ولی تا کوی دوست …

2014-11-09
202 بازدید

سلام دایی جان این دل نوشته ی من در مورد صبح میمه و عزیزان از دست داده ام است. این را اول برای شما نوشته ام. بعد برای اقوام دیگرم از پدر و مادر تا دایی ها و عموها و خاله. شاید کشش مخاطب عام تمام شده برای این فقدان بزرگمان. نمیدانم. انتشارش در صبح […]

DSC06799
سلام دایی جان
این دل نوشته ی من در مورد صبح میمه و عزیزان از دست داده ام است. این را اول برای شما نوشته ام. بعد برای اقوام دیگرم از پدر و مادر تا دایی ها و عموها و خاله. شاید کشش مخاطب عام تمام شده برای این فقدان بزرگمان. نمیدانم. انتشارش در صبح میمه باشد منوط به صلاحدید خودتان.
————–

گر ز حال دل خبر داری بگو

ور نشانی مختصر داری بگو

مرگ را دانم، ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر داری بگو

شد سه بار. از چهار سال پیش که ساکن غربت ( هلند ) شده ام این سومین بار بود که صبح میمه خبر را می رساند. بار اول را خوب یادم هست؛ سه سال پیش. بعد از ظهر یک روز تابستانی بود. فردایش امتحان داشتم. خواستم کمی استراحت کنم. اما نشد. بعید میدانم شما خبر ناگواری را مکتوب دریافت کرده باشید. باید دوباره میخواندم. شاید اشتباه فهمیده بودم. اما نه. همشیره ی پدرم می شود عمه طوبی … می شد عمه طوبی.

من اما صبح میمه را دوست دارم. خواندن نوشته های مدیر سایت، دیدن عکسهایی از عزیزان و یا از شهر حکم صله ی ارحام را دارد برای من. لااقل تا زمانی که فرصت مسافرتی دیگر به ایران پیدا شود. آن وقت می شود سری زد به هر کدام از عزیزان و دیداری تازه کرد. مگر آنکه خیلی دیر شده باشد. پنج آبان پارسال دیگر دیر شده بود برای دیدن مادربزرگ مادرم. متن نسبتا بلند سایت این بار هم زودتر از دیگران خبر را رساند.

و دقیقا یکسال بعد، باز هم صبح پنج آبان را صبح میمه تیره و تار می کند. مادربزرگ یک هفته در کما بود. و حالا، باید تصویر مادربزرگ مهربان و خنده رو را برای همیشه در خاطرم قاب کنم. برای دیدن او هم دیگر خیلی دیر شده. برای باور کردن نبودنش اما هنوز زود است. تصویر آخری که از او در خاطر دارم را نمی توانم به راحتی کنار تصویر اسمش روی سنگ مزار بگذارم. باید مادرم را در آغوش بگیرم و یک دل سیر گریه کنم. باید رخت سیاه را بر قامت دایی ها ببینم تا باور کنم. باید در حیاط خالی خانه اش بنشینم تا بدانم که دیگر او را نخواهم دید. اما نمیشود… غریب یعنی دور.

شاید باز هم صبح میمه کاری بکند. متنی در رثای مادربزرگ که برایم مرثیه بخواند و من بارها بخوانم و بگریم.

علی متوسلی