ذات پاینده اوست جناب آقای عبدالرضا شیبانی مدیریت محترم و متعهد وب سایت صبح میمه شرمنده از آنیم که برای عرض تسلیت این فقدان پرافسوس ، کلام و قلم ما خالی تر از این روزهای شماست با تحیّت و احترام به روح پاک این بانوی بافضیلت و مهربان ؛ گزیده ای از منظومه ی آوار آفتاب […]
ذات پاینده اوست
جناب آقای عبدالرضا شیبانی مدیریت محترم و متعهد وب سایت صبح میمه
شرمنده از آنیم که برای عرض تسلیت این فقدان پرافسوس ، کلام و قلم ما خالی تر از این روزهای شماست
با تحیّت و احترام به روح پاک این بانوی بافضیلت و مهربان ؛
گزیده ای از منظومه ی آوار آفتاب سهراب سپهری تقدیم حضور می گردد :
کنار مشتی خاک
در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام.
نوسان ها ، خاک شد
و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.
اوج خودم را گم کرده ام.
می ترسم، از لحظه ی بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد…
برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!
بوی ترانه ای گمشده می دهد، بوی لالایی که روی چهره ی مادرم نوسان می کند.
از پنجره
غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم.
این دیوار ، روی درهای باغ سبز فرو ریخت.
زنجیر طلایی بازی ها ، و دریچه ی روشن قصه ها ، زیر این آوار رفت…
مادرم را می شنوم.
خورشید ، با پنجره آمیخته.
زمزمه ی مادرم به آهنگ جنبش برگ هاست.
گهواره ای نوسان می کند…
انگار دری به سردی خاک باز کردم:
گورستان به زندگی ام تابید.
بازی های کودکی ام ، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند.
سنگ ها را می شنوم: ابدیت غم.
کنار قبر، انتظار چه بیهوده است…
سنگ نوسان می کند
گل های اقاقیا در لالایی مادرم می شکفد: ابدیت در شاخه هاست.
کنار مشتی خاک
در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام.
جناب آقاشیبانی اندوه بی پایان ما از این واقعه دردناک قابل وصف نیست
مصیبت وارده به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض مینمایم
درگذشتمادرتان چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور مینشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست.این ماتم جانگداز را به،خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب میکنم.
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم.
نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود !
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم
جناب آقای شیبانی سلام
غم از دست دادن مادر بزرگوارتان را خدمت شما و خانواده ی محترم تسلیت عرض میکنیم وبرای شما از خداوند متعال آرزوی صبری جمیل داریم . کارکنان دبستان عدالت ازان
معلم عزيزم سرکار شيباني
اندوه ما در غم از دست دادن آن مادر بزرگوار در واژه ها نمیگنجد تنها میتوانیم از خداوند برایتان صبری عظیم و برای آن روحی شاد و آرام طلب کنیم
هجران مادر (در سوگ مادر)
آنشب که مهتاب سحر از کوه سر زد
مرغ از شعف خندید و رفت از لانه پر زد
در اوج شب میکرد پرواز ان سبکبال
آهسته میزد بال مرغک در سیه چال
مهتاب کم کم گرد رویش هاله میکرد
زین غصه آن مرغک درونش ناله میکرد
مرغی که پر از لانه زد خوشحال ومسرور
عمری ندارد رفته پاها تا لب گور
گویی که اطرافش هزاران لاشخوارند
انان برای صید مرغک بی قرارند
فردا که خورشید از ستیغ کوه سر زد
خواهد به حال مرغ دستانش به سر زد
ماه و ستاره کم کمک در خواب رفتند
پروین وعقرب رفته اندرابر و خفتند
آهسته آهسته صدای ناله باد
افزون و افزونتر شد و گردید فریاد
طوفان به پا شد برق زد مستانه غرید
باران سختی زاسمان بارید بارید
بیچاره مرغک در میان پنجه باد
افتاد در هر سو سپس میکرد فریاد
طوفان شب ان مرغ را پیوسته میبرد
هیهات مرغی با دو بال بسته میمرد
دیگر نبود آنشب کسی تا جوجه گان را
برهاند از طوفان و آرد آب و دان را
انها در این شب در غریو غرش باد
دادند از کف مادر و کردند فریاد
هر آشیان را مادری باید کند گرم
طفلان بخواباند درون بستری نرم
هر مرغکی باید به روی جوجه گانش
با بوسه آموزد محبت از روانش
روزی که صیاد از برایش دام دارد
از جوجه گانش او جلوتر گام دارد
افسوس و صد افسوس ما را مادری نیست
در زندگانی هیچ یار و یاوری نیست
شبها نمی آید به چشمم خواب شیرین
دیگر ندارم روز خوش چون روز دیرین
از زندگانی من غمی دیرینه دارم
من حسرت بی مادری درسینه دارم
بی مادری بس درد جانفرساست یاران
هر لحظه اش در دامن غمهاست یاران
تنها نهادی ما و اندر خاک رفتی
رفتی ز پیش ما و تا افلاک رفتی
چون غنچه ای گل در زمستان آرمیدی
چون مرغی آزاد از غم دوران رهیدی
خاک تو شمع و ما همه پروانه تو
هم واله و شیدا و هم دیوانه تو
من بوته ای گل را به خاکت مینشانم
من اشک چشمم را به پایت می فشانم
من با تو مادر حرفها نا گفته دارم
در سینه ام بس رازها بنهفته دارم
بر خیز و حرف از سینه فرزند بشنو
بشنو تو راز این دل در بند بشنو
فرزند دلبندت ز دنیا سیر گشته
آن نوجوان از هجر رویت پیر گشته
داغ تو گویا چهره ام را پیر کرده
فقدان تو پایم غل و زنجیر کرده
ای کاروان رفتی و سروی ناز بردی
از دامن گلشن گلی را باز بردی
آن خرمن گل در میان خانه ما
با رفتنت رفته است از کاشانه ما
آن نخلهای کوچک گلخانه مردند
آن یاکریمان جوجه ها از لانه بردند
فصل بهار است ای پرستوها کجایید
لختی بر این ویرانه ماپر گشایید
در کنج مطبخ سالها یک لانه ای بود
بر گرد شمع مادرم پروانه ای بود
ان لانه اطرافش پرستو چرخ میزد
با بی زبانی با من انجا حرف میزد
گویا که او میگفت بعد برف و باران
در روزهای پر گل فصل بهاران
هر مادری میپرسد از احوال فرزند
بر روی طفلانش زند گهگاه لبخند
بر این امیدم تا بهاری آید از راه
بینم تو را ای مادر ای خورشید ای ماه
اما بهار امد گل رویت ندیدیم
از بوستان روی تو یک گل نچیدیم
ناباوری سخت است و غمها همچنان کوه
در سینه جایی نیست جز دریای اندوه
باور ندارم داغ تو بر سینه دارم
غم سنگ خارا و دل از آیینه دارم
گویم که چرخ پست دون با ما چه ها کرد
این غم مرا بس چون تورا از ما جدا کرد
ای بیوفا ایام ای چرخ ستمکار
ای پر فریب و حیلت ای روباه مکار
آیا شود روزی که رخسارش ببینم
لختی کنار مادرم تنها نشینم
در فکر مادر بودم و در خواب رفتم
با او کنار کوثر مهتاب رفتم
رفتم به قصر حوریان باغ رضوان
بنشستم آنجادر کنارش شاد و خندان
زانجا دوتایی تا میان باغ رفتیم
تا حوض اب و چشمه سار و راغ رفتیم
چون پرنیانی سبز هر کوه و زمین بود
شادی ز هر سو در یسار و در یمین بود
من راز دل میگفتم او گوش میشد
گاهی سخن میگفت و گه خاموش میشد
گفتم برایش حالم و از تنگی دل
گفتم بود بار فراقت سخت مشکل
گفتم که غمها همچو باران بر سرم ریخت
چون گوشواری سخت اندر گوشم آویخت
گفتم برایت من غم بسیار خوردم
من غصه و رنج تو ی بیمار خوردم
من زخم صد شمشیر اندر سینه دارم
من روز تاری چون شب آدینه دارم
بسیار درد و رنج اما گفتنی نیست
آن نکته را گفتم که آن بنهفتنی نیست
از گفته هایم اشک از چشمش روان شد
او بیشتر از پیش با من مهربان شد
با دستهایم اشک از چشمش زدودم
چون طفل چندین بوسه از رویش ربودم
او هم مرا با هر دو دستش ناز میکرد
همچون کبوتر گرد من پرواز میکرد
بسیار با من بود و با من قصه ها گفت
از دردها و رنجها و غصه ها گفت
گفتم که من از دیدنت سیری ندارم
گویا که در نزد تو من پیری ندارم
گفتم به مادر وعده دیدار ما کی
با خنده او گفتم که هنگام گل نی
با مهربانی گفت میگویم برایت
هنگام دیدار من تو تا قیامت
«سیمرغ»را این گفت و سوی آسمان شد
بسیار بالا رفت تا از من نهان شد
برادر ارجمند و محترم شیبانی عزیز: غم از دست دادن مادر سنگین و تحملش آسان نیست ولی از انجایی که در آستانه ایام سوگواری و عزای آقایمان حسین ابن علی(ع) قرار داریم و از آنجایی که از معرفت و شناخت شما از مصیبت بازماندگان عرصه کربلا آگاهیم یقین داریم که به حتم به تاسی از کاروان اسرای شام این انده بر شما آسان خواهد گذشت ولی هرگز این ثلمه رادر طول باقیمانده عمربابرکت خود از یاد نخواهید برد لذاست که برحسب وظیفه ، آسمانی شدن والده تان را از صمیم قلب تسلیت و از درگاه حضرت دوست صبر را برای شما و رحمت و آمرزش را برای آن راحل خواستار باشیم انشاا…
سه شنبه
چرا تلخ و بی حوصله ؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله ؟
سه شنبه
چه سنگین ! چه سرسخت ؛ فرسخ به فرسخ !
سه شنبه
خدا کوه را آفرید …
قیصر امین پور
کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام
برادر ارجمند جناب آقای شیبانی، مصیبت درگذشت مادر مهربان و مؤمنه شما را از صمیم قلب از طرف خود و اعضای گروه فرهنگی هنری توحید تسلیت عرض مینماییم.
خداوند متعال روح پاکش را با سرورش فاطمه زهرا(س) محشور کناد و به بازماندگان صبر جزیل عنایت فرماید.
تسلیت قطره ایست در برابر غم دریاگونه شما .خانواده محترم شیبانی فراق ابدی مادرتان را تسلیت عرض میکنم .
خداوند شما را اجر صابرین دهد که حضرتش فرمود:و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون. عرض تسلیت حقیر را بپذیرد.
شاهراه مرگ
سلیمان نبى(ع) را فرزندى بود نیكسیرت و با جمال. در كودكى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سلیمان، سخت رنجور شد و مدّتى در غم او میسوخت.
روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند: «اى پیامبر خدا! میان ما نزاعى افتاده است. خواهیم كه حُكم كنى و ظالم را كیفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى».
سلیمان گفت: «نزاع خود بگویید».
یكى گفت: «من در زمین، تخم افكندم تا برویَد و برگ و بار دهد. این مرد بیامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه كرد».
آن دیگر گفت: «وى، بذر در شاهْراه افكنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم».
سلیمان گفت: «تو این قدر نمىدانى كه تخم در شاهراه نمىافكنند كه از روندگان، خالى نیست».
همان دم، مرد به سلیمان گفت: «تو نیز اینقدر نمىدانى كه آدمى به شاهراهِ مرگ است و چندان نگذرد كه مرگ بر او پاى خواهد نهاد، كه به مرگ پسر، جامه ماتم پوشیدهاى؟».
سلیمان دانست كه آن دو مرد، فرشتگان خدایند كه به تعلیم و تربیت او آمدهاند. پس توبه كرد و استغفار گفت.
منبع:
كیمیاى سعادت، محمّد غزالى، به كوشش: حسین خدیو جم، تهران: علمى و فرهنگى، 1361، ج 2، ص 383.
برادران شیبانی
همسفر در راه ماند..زندگی سخت است…لیک..در سفر باید بود…همراهتان از سفر ماند سیلی سهمگین باور شاید نه ..سختی راه را مینماید که بایستی تنها رفت صبری باید تا آرامشی زاید
ترک یارتان بر شما تسلیت باد
درود
تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ شما
از خداوند صبر برای شما و خانواده محترم خواهانم
امیدوارم که غم آخر زندگیتان باشد
جناب آقاي شيباني
مشيت الهي بر اين تعلق گرفته كه بهار فرحناك زندگي را خزاني غمزده به انتظار بنشيند و اين تذكري است بر “انا لله و انا اليه راجعون” تا بياد آوريم آن حقيقت را كه تنها جاودانه، ذات اقدس اوست و اين ماييم كه در ماتمكده عالم خاكي اسير و واماندهايم و آنان كه رفتند مرتبهاي به جاودانگي نزديكترند و از همينرو شايد اشك بر ما رواتر است از آنان.
غم از دست دادن مادر گراميتان را به شما و ساير بازماندگان تسليت عرض نموده و براي آن مرحومه كه فرزنداني همچون شما را در دامان خويش پروراند، از درگاه خداوند متعال مغفرت ميطلبم.
آقای دکتر شیبانی و آقای عبدالرضا شیبانی
غم از دست دادن مادر بزرگوارتان را خدمت شما و خانواده محترم تسلیت عرض می کنم و از صمیم قلب از خدا برای شما صبری جمیل آرزومندم .
خانواده محترم شیباني…
مصيبت وارده را به شما و ساير بازماندگان آن مرحومه تسليت عرض نموده و براي شما و خانواده تان از درگاه ايزد منان صبر و اجر عظيم و براي آن مرحوم مغفرت و آمرزش و بهشت فردوس آرزومندم….
نقل کرده اند: شیخ مرتضی انصاری هر موقع می خواست در کلاس درس حاضر بشه اول می رفت مادرش را می دید و او را شاد می کرد و بعد به کلاس درس می رفت بعد از فوت مادرش می گفت:توفیقاتم کم شده
خدمت برادر عزیز این مصیبت بزرگ را تسلیت عرض می نمایم طلب غفران برای آن مرحومه و توفیق برای شما را دارم
سلام آقای شیبانی
مصیبت وارده را تسلیت عرض نموده و برای جنابعالی صبری جزیل و برای آن مرحومه از خداوند متعال علو درجات خواستارم .
(( انا لله و انا الیه راجعون ))
لازم است این مصیبت دردناک را خدمت خانواده آن عزیز و دیگر بستگان تسلیت گفته و آرزوی مغفرت و آمرزش برای مرحوم و صبر جزیل برای بستگان وی از درگاه خداوند متعال مسئلت نماییم.
((روحش شاد و یادش گرامی باد))
بسمه تعالی
کل من علیها فان
برادران ارجمند جناب اقایان علی شیبانی/ عبدارضا شیبانی/ دکتر حمید رضا شیبانی و کلیه فامیل محترم شیبانی و عبدالهیان
مصیبت درگذشت مادر بزرگوار و مومنه را تسلیت عرض نموده برای ان فقیده سعیده غفران و ریحان الهی و برای بازماندگان صبر و سلامت ارزومندم.
(مرگ هرموجود زنده بجزخالق یکتا و فنای دنیا)
خبردرگذشت والده گرامی چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور مینشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست خداوند قرین رحمتش فرماید.
خاموش شدن این شمع نورانی خدمت خانواده محترم شما تسلیت عرض می کنم ازخداوند یکتا رفع درجات آن بزرگوار دربهشت أعلا و مزید فضل و رحمت پروردگار بی همتا برایشان وطول عمر بازمانگان آن مرحومه همراه با سلامتی وحسن عاقبت شان خواهانم
(( انا لله و انا الیه راجعون ))
مصیبت وارده را تسلیت عرض نموده و طلب غفران برای آن مرحومه و صبر برای شما را دارم.
السلام علیک یا اباعبدالله
ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام ماه محرم که مصادف با شهاد ت حضرت امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یاران باوفایش میباشد ، آرزوی قبولی عزاداری های خالصانه شما مردم محترم منطقه میمه را داریم.گرچه با ورود به این ماه مادر عزیزی را که در تکاپوی آماده سازی نذورات خود برای عزاداران حسینی بود را از دست دادیم ، و دیگر نتوانستیم همچون سنوات قبل در یک مکان تجمع کرده و در خدمت عزاداران حسینی باشیم زیرا تنها محور اصلب تجمع مان دیگر در کنارمان نبود و به شهیدش که سالیان سال در فراغش میگریست پیوست ،قطرات اشگ هایمان در دریای بیکران عزاداران حسینی گم شد ، امیدواریم با یگانه شهیدش محشور شهدای کربلا گردد.در دومین دهه محرم بر خود واجب دانستیم از یکایک عزیزانی که در مراسم تشییع و تدفین و ترحیم مادرمان شرکت کردند و یا با ارسال تاجهای گل و ثبت نام در موسسات خیریه برای این مرحومه طلب آمرزش نمودند ، عذر خواهی نموده و از کسانی که با ارسال پیامهای تسلیت در سایت پرطرفدار صبح میمه ، به نوعی با این خانواده ابراز همدردی نمودند نیز تشکر ویژه ای داشته باشیم .ضمنا از خانواده های محترم سوگوار عبدالهیان و شیبانی نیز که در سوگ مادر مومنه اشان نشسته اند ، و در مراسمات تشییع و تدفین و ترحیم در کنار یکدیگر در فراق مادرانمان نشسته بودیم ، و چون هنوز این غم سنگین را باور نکرده بودیم ، از خداوند منان برایشان صبری جزیل را خواستاریم گرچه به این معتقدیم که مرحومه آذرنوش عبدالهیان با تربیت فرزندانی شایسته هم این دنیای خود را بیمه کردند و هم در آخرت با ذخیره توشه ی خوب به آرامش ابدی رفتند.