به همت هیئت والیبال بخش میمه و به مناسبت هفته تربیت بدنی یک دوره مسابقه والیبال چهار جانبه با شرکت تیم های میمه – وزوان – ازان و زیادآباد برگزار شد. در دور اول این مسابقات که روز جمعه 93/7/25 برگزار شد ، تیم های میمه و ازان برابر حریفانشان به برتری دست یافته و […]
به همت هیئت والیبال بخش میمه و به مناسبت هفته تربیت بدنی یک دوره مسابقه والیبال چهار جانبه با شرکت تیم های میمه – وزوان – ازان و زیادآباد برگزار شد.
در دور اول این مسابقات که روز جمعه 93/7/25 برگزار شد ، تیم های میمه و ازان برابر حریفانشان به برتری دست یافته و فینالیست شدند.
دور پایانی مسابقات ، دیروز جمعه 93/8/2 برگزار شد و ابتدا تیم های زیادآباد و وزوان دیدار رده بندی را برگزار نمودند که در پایان تیم زیادآباد با نتیجه 2 بر یک به برتری دست یافته و مقام سوم را کسب نمود.
در مسابقه فینال نیز تیم میمه با برتری مقابل تیم ازان به قهرمانی دست یافت.
در پایان آقای کاکلی رئیس اداره ورزش و جوانان ضمن تشکر از آقایان برقعی و غفران ، برگزار کنندگان این مسابقات ، حضور بیشتر جوانان در عرصه ورزش و به ویژه والیبال را خواستار شد.
سپس احکام بازیکنان و کاپ قهرمانی توسط آقایان کاکلی ، شهیدی و یعقوبی به شرکت کنندگان اهدا شد.
درود بر آقاي متوسلي ماشاالله با اين سن و سال همچنان پا به پاي جووناي ورزشكار كار ميكنه
چگونگي شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، مسلم بن عقیل، را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه السلام و عمل به نامه هایی که نوشته اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه السلام بیعت می کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند. مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه ای به این مضمون به امام حسین علیه السلام نوشت: «آنچه می گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام حسين علیه السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه گمان کردند حضرت امام حسين علیه السلام وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می کرد او امام حسین علیه السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو. من حکومت را به تو نمی دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.
مسلم می دانست دیر یا زود عبیداللّه کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوانمردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می آید.
پس از آنکه ابن زیاد از مخفیگاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می دانست عبیداللّه قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
مسلم، غریب و تنها در کوچه های کوفه می گشت. نمی دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانهاش حلال ندانست. مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه اش پول خواهد گرفت». تهدید و تطمیع عبیداللّه کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفیگاه مسلم را لو داد. عبیداللّه با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بامها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی داشت و بر آنها یورش می برد. وقتی ابن اشعث ديد به آسانی نمی تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می دهی؟ ما به تو امان می دهیم و ابن زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخمهایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه بردند.
چگونگی شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می فرستاد و می گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند. لعنت الله علی القــــوم الظالـمین .
از حق سلام با دم جانبخش جبرئیل
بر روح پاک زاده ی آزاده ی عقیل
مسلم که بود بر دو ذبیح خدا خلیل
مسلم که گشت در ره خون خدا قتیل
مسلم همو که سینه سپر پیش هر بلاست
مسلم که با شهادت او کوفه کربلاست
مسلم که هست خون خدا مدح گسترش
مسلم که بود روح ولایت ز پیکرش
پیش از تمام هاشمیان شد جدا سرش
تقدیم آفتاب شده پنج اخترش
او در وفا و عشق ابالفضل دیگر است
سرباز نجل فاطمه ، سرباز بی سر است
اول کسی که رو به حرم از فراز بام
با دست بسته داد به مولای خود سلام
خونش حلال گشت ولی در مه حرام
از او به تیر و نیزه گرفتند احترام
بالای بام از تن او سر بریده شد
بر خاک کوچه ها تن پاکش کشیده شد
لب تشنه چون بریده شد از تیغ حنجرش
ذکر حسین بود نفس های آخرش
از روی بام نقش زمین گشت پیکرش
بعد از بدن ز بام سرازیر شد سرش
گویی به چشم دید همان دم ز صدر زین
جسم عزیز فاطمه افتاد بر زمین
منبع : پايگاه اطلاع رساني حوزه
اسامی بازیکنان تیم والیبال میمه
محمد رحمانیان محسن حیدریان داوود پیروز سهراب کاظم زاده مخمود برقعی حسن ندیان علیرضا بیکی حسن علیرضا هاشمی اکبر سراجی
عالی بود
اعضاي محترم تيم واليبال ميمه با سلام
قهرماني تيم رابه شما ومردم ميمه تبريك ميگويم اي كاش اطلاع رساني ميكرديد موفق باشيد
تقصیر شورای سوم نباشه جناب.
جناب مردبا سلام
اگر2ريالي شما افتاده باشه منظورم اين بودكه به ماهم ميگفتيد چون بدون دعوت به مسجد وحمام ميروند
آره جونم
چرا بهت بر می خوره ریاست محترم شورای دوره چهارم در سال دوم(حالم رفت).حرف بدی نزدم عزیزم.گفتم شاید چون پسر ریاست شورای سوم(مادام العمر) تو تیم بوده بهت نگفتند که نری اونجا.همین.
برا چی باید به شما می گفتن آخه؟برا فینال فوتسال که اومدین همش به گوشیتون ور می رفتین آخه.
انتظار داشتید لابد آقای مقصودی مثل س.م دهل ورداره و تیم ها رو تشویق کنه؟
حضور شورای شهر در برنامه ها و مسابقات ورزشی جنبه نمادین داره و دلیلی نداره که جتما باید خوشش بیاد.
اگر خوشش نمیآد خوب نیاد.چه کاریه؟
اتفاقا آدمايي كه به گوشيشون ورميرند آدمايي هستندكه ازهمه جا با خبرند نه مثل شما وامثال شما كه خواب شما رابرده وكلاه سرتون ميزارند وبه به وچهه چهه ميكنيد
آقاي مرد يك نوع ورزش جديد آب به هم ريزي هم اختراع شده كه هرروزه درفلكه ي ورودي ميمه اجراميشه اگه كارندريد شما هم شركت كنيد
فلکه ورودی میمه جان.اگر شورای دوره چهارم با تعصب بیجا ، در مورد ادامه کارهای شورای قبل پیگیری می کرد الآن فلکه رو مسخره نمی کردی.آخه اینم شد طرز فکر که ما به کارای قبلی کار نداریم و کارای خودمون رو انجام میدیم.
آقاي مردكاراينقدرگل وگشاده كه نميشه جمعش كرد سراميكها پكيده حوض هاي آب آب راميخوره
يه بازديدي بكن شورا وشهرداري نميتونه درست كنه خيلي وقته كه گندش دراومده
اون روزی که شورای سوم رفت و شورای چهارم روی کار اومد باید برای ادامه کار فلکه ورودی میمه همّت می کرد.ولی با سهل انگاری و فراری دادن پیمانکار به بهانه گرانی قیمتش،نه تنها پیمانکار نیاوردند ،بلکه برای اونجا یه مسئول و پارکبانم نذاشتند تا خراب بشه و انجا رو پیراهن عثمانش کنند.
با عرض سلام.جناب آقای مقصودی ممنون بابت تبریک شما..بله شما درست مبفرمایید.کم کاری از هیئت والیبال بوده.یکی از دوستان مسئول بودند از شورا دعوت کنند ولی به دلیل مشغله کاری نتونستندخبر بدند.انشاالله دوره بعدی جبران کنیم.دوره بعدی انشالله با اجرای تمام قوانین برگزار میشه و تمام تلاش خودمون رو برای فعال کردن بیشتر رشته والیبال در بخش انجام میدیم که نیاز به حمایت بیشتر مسئولین شهر و دوستان ورزشکار هست.امیدوارم با کمک مسئولین و ورزشکاران بخش بتونیم این رشته رو بیش از پیش فعال کنیم.در پایان جا داره از زحمات آقایان کاکلی،مقصودی،متقی،یعقوبی و شهیدی تشکرکنم که در برگزاری این مسابقات ما رو یاری دادن.
سلام منظورتون 2/8 بوده دیگه نه 2/9
سلام
با تذکر شما اصلاح شد
عارضم خدمت مرد كه به نظرميرسه به قول مقصودي عزيز نكنه شما هم ازبغل شوراي سوم ارتزاق ميكرديد هان
نكنه هان شماهم باج ميگرفتيد؟؟/////
فلكه ي ورودي ميمه پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خنده داره ازتزديك ديدن داره پخخخخخخخخخخخخخخخ
اقای خسرو مقصودی نظارت امور شهر را ول کردید و به دنبال اس بازی هستید فکری برای عمران شهر انجام دهید که کارها به عقب میرود چرا چرا چرا چرا چرا ؟
دوهل زن و رهبر ارکست هیت ابوالفضل روعشقه
اوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس ابراهیییییییییمو عشقه
درود بر دوستان عزیز به خصوص محمود برقعی و سهراب کاظم زاده
هرچند دیره اما باز میگم :بچه ها خسته نباشید