راه خطای کتاب ” راز قطعنامه “

2014-10-10
49 بازدید

چگونگی پایان جنگ فصل مهمی از تاریخ انقلاب است، سخن به گزاف نیست که این گونه بیاندیشیم که چرایی و چگونگی پایان جنگ، از خود هشت سال جنگ تحمیلی حاشیه ها و سؤال های مهم تری داشته باشد. و شاید علت اصلی آن تعبیری قابل تأمل و البته تلخ باشد: “جام زهر” جام زهری که […]

550x378xRaze-Ghatnameh.jpg.jetiweb.ic.sbllVM7nuy

چگونگی پایان جنگ فصل مهمی از تاریخ انقلاب است، سخن به گزاف نیست که این گونه بیاندیشیم که چرایی و چگونگی پایان جنگ، از خود هشت سال جنگ تحمیلی حاشیه ها و سؤال های مهم تری داشته باشد.
و شاید علت اصلی آن تعبیری قابل تأمل و البته تلخ باشد: “جام زهر”

جام زهری که به تعبیر امام راحل ره، نوشیده شدۀ امام امت بود و برخی در پی اثبات این اند که این جام به امام نوشانده شد. رزمندگان و امت حزب الله شاید تلخ ترین خاطرۀ خویش از انقلاب را پذیرش قطعنامه و تعبیر جام زهر توسط مقتدای خویش بدانند.

این تلخی مفاسدی را نیز در پی داشت. افتخار بزرگی که مقاومت امت قهرمان ایران در مقابل سلاح ها و قدرت ابرقدرت هایی که عادت کرده بودند خواستشان به مثال “کن فیکون” در منطقه اجرا گردد، با سد محکمی به نام جمهوری اسلامی مواجه گردیدند و فهمیدند که این نظام دیگر بیدی نیست که با بادهای آنان بلرزد، برعکس شد و دشمنان این تعبیر را دست آویز عقده گشایی خویش قرار دادند و دوستان، بدنبال چرایی آن، سمت و سوهای متفاوتی در پیش گرفتند. از همه بدتر کسانی بودند که خائنانه آن را وسیلۀ تصفیه حساب های سیاسی قرار دادند و در پی یافتن مقصر، امام را استثناء نموده و تمام مسئولین را زیر تیغ تیز حملات خود گرفتند، دو چیز بر آتش این حملات و تندی ها، هیزم گرانی گردید.

اولی انفعال مسئولین در مقابل این هجمه ها که هریک سعی داشتند خود را از عامل اصلی پایان جنگ بودن تبرئه نمایند. (هیچگاه مسئولین طراز اول نظامی و سیاسی یک صدا و هم دل به دفاع از این تصمیم تاریخی نپرداختند) دوم مصالح وقت که اقتضا می نمود دلایل پذیرش قطعنامه برملا نگردد و مشکلات داخلی و خارجی که ما را مجبور به پذیرش قطعنامه نمود، در بوق و کرنا به دوست و دشمن اعلام نشود. به همین دلایل روز به روز به حجم شبهات و شایعات افزوده گردید و میدان برای حملۀ ناراضیان این اتفاق باز تر شد. ناراضیان از پذیرش، قلم و تریبون بدست گرفتند و به بیان افکار خویش به مخاطبان خصوصا نسل جوان پرداختند، اتفاقات ۸۸ نیز فرصت خوبی ایجاد نمود تا متهمان اصلی نوشاندن جام زهر با ضربات سریع تری مورد هجوم قرار گیرند. موسوی و رضایی رقیبان رییس جمهور وقت بودند و هاشمی سیبل و پل پیروزی وی! چه فرصتی بهتر از این که بر رؤسای جنگ و دولت جنگ تاخت و تاز را آغاز بتوان نمود؟

ناراضیان و منتقدانی که باید پذیرفت که اکثر آنان بیرون گود نشینانی هستند که فریاد “لنگش کن لنگش کنشان” گوش فلک را کر می کند! کسانی که شاید اگردر آن زمان فقط ادارۀ یک دستۀ نظامی در جنگ را به آنان می سپردند، بعد از اینکه همه را به کشتن می دادند عملیات های قبل و بعد را هم به هم می ریختند، چه رسد که بخواهند جنگ و کشور را با آن وضعیت سخت و پیچیده و بحرانی با هم اداره کنند!

البته از این هم نمی توان گذشت که پاسخ گوی اصلی ماجرا در بعد هماهنگی نظامی (اکبر هاشمی رفسنجانی)، امروز تریبون قوی و رسایی در دست ندارد و پاسخ گوی اصلی در بعد دولتی (نخست وزیر وقت) نیز صحیح یا غلط، امکان حضور و پاسخ گویی را از خود سلب کرده است.

این هجمه ها دورانی از سر گذراند تا به کتاب “راز قطعنامه” رسید. کتابی که به قول نویسندۀ آن آقای کامران غضنفری، برای پاسخ دادن به سؤالات قطعنامه نگاشته شده شده است و متأسفانه در انتها سؤال های بسیار تلخ تر و گزنده تری ایجاد می نماید. برای واکاوی چرایی جنگ شاید صدها ساعت بحث و گفتگوی کارشناسی لازم است. اما چند نکته از باب تذکر لازم است.

اول اینکه ماحصل کتاب و تحقیق نویسندۀ مذکور که به لطف دعواهای ۸۸ شدیدا حمایت گردید، این است که مسئولین وقت، خائن به آرمان های جنگ، امام، و انقلاب بودند، دروغگو و جاه طلب بودند و بالاخره افراط در هجمه کار را به جایی می رساند که تصمیم گیرندگان اصلی جنگ و دولت مدافع منافع آمریکا در منطقه معرفی می شوند! این قطعنامه را صلح حسنی می دانند که یاران خائن آن را به امام خمینی ره تحمیل نمودند و اتهامات ریز و درشت جدی ای که اثبات آنها دلایلی دارد که بیشتر با استحسانات و تحلیل های بی پایه و ناشی از ذهن های غیر عاقبت اندیش و علمی است. شاهد این ادعاها مصاحبۀ اخیر نویسنده با سایت رجا نیوز است که قسمت هایی از آن به عنوان سند آورده می شود: (http://www.rajanews.com/detail.asp?id=۲۰۶۲۲۰)

فساد مسئولین
آقای هاشمی در تاریخ بیست و سوم تیر سال شصت و هفت در جلسه ای که با حضرت امام داشتند چند گزارش از نخست وزیری و وزیر دارایی و وزیر برنامه و بودجه و گزارش وزیر ارشاد و گزارش فرماندهان سپاه و ارتش و گزارش خودشان را جلوی حضرت امام می گذارند و نشان می دهد که همه آقایان دست هایشان را به علامت تسلیم بالا برده اند و حاضر نیستند که ادامه بدهند وپای کار بیایند، آنجاست که امام وادار می شود به سرکشیدن جام زهر. چون همه آن هایی که امام به آن ها اتکا کرده بود از کار شانه خاله کرده وکنار کشیدند، من در کتاب نشان دادم آن گزارشاتی که به حضرت امام (ره) داده شده بود (گزارشات سیاسی ، اقتصادی ، نظامی) متاسفانه بر خلاف واقعیت و کذب بوده است و در واقع با دادن گزارشات کذب به ایشان، امام (ره) را وادار به سرکشیدن جام زهر می کنند.

ادعای آمریکایی بودن آقای هاشمی!
آقای هاشمی در بعضی از مصاحبه های خودشان اذعان می کند که این ها در زمان جنگ به دنبال سرنگونی صدام نبودند و اصلا هدفشان این نبوده، بلکه می خواستند گوشه ای از خاک عراق را اشغال کنند و بروند با صدام مذاکره کنند. این آقایان که از سال ها قبل دل به رابطه با آمریکا دوخته بودند و صدام نیز به عنوان دست نشانده آمریکا در بین مردم شناخته می شد، پس باید جنگ را پایان می دادند تا نفرت مردم از آمریکا فروکش کند تا بتوانند به اهدافشان برسند. به نظر من این هم که خواستار سرنگونی صدام نبودند به دلیل آنکه نمی خواستند خاطر آمریکا مکدر بشود، واین آقایان خواهان به خطر افتادن منافع آمریکا در منطقه به هیچ وجه نبودند و می خواستند آمریکا را از این مهلکه نجات دهند، راهش هم این بود که یک آتش بستی بدهند و بنشینند پای میز مذاکره تا بتوانند به نحوی قضیه را جمع کنند و زمینه ساز برقراری رابطه با آمریکا شوند.”

دروغ گو بودن و جاه طلبی فرماندۀ سپاه پاسداران!
“بنابرین به به نظر می آید این ادعای آقای رضایی صحت ندارد کما اینکه در کارنامه ی آقای رضایی نظیر این کارها را میبینیم، ایشان زمان جنگ هم چنین کارهایی کرده و گزارش خلاف واقعیت داده است، شهریور سال ۶۴ آقای محسن رضایی به دیدار امام خمینی (ره) میرود وآنجا گزارش خلاف واقع به امام می دهند. چرا؟

چون احساس می کرد که از فرماندهی سپاه عزلش کنند. به چه دلیل این رامی گوییم؟ به دلیل یادداشت ۲۱ شهریور۶۴ آقای هاشمی فرمانده جنگ که نوشتند: «آقای رضایی از اینکه آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور) با بعضی از فرماندهان سپاه درباره ی تعویض فرمانده سپاه (آقای رضایی) صحبت کرده، گله کرد.»

و بعد آقای رضایی خدمت امام می رسند و می گویند: «رزمنده ها در جبهه هوادار میرحسین موسوی هستند، اگر آقای میرحسین برای دور دوم به نخست وزیری منصوب نشود، این موضوع در روحیه رزمندگان اثر منفی می گذارد.» در واقع ایشان یک خبر کذبی را به امام می دهند چون آیت الله خامنه ای قصد نداشتند موسوی را دوباره به نخست وزیری تعیین بکنند.”

“…بعد نوبت آقای رضایی شد و ایشان گفتند ما اطلاع پیدا کردیم که رژیم بعثی صدام به سلاح اتمی دست پیدا کرده و ما به این دلیل دیگر نمی توانیم بجنگیم، این حرف را آقای رضایی با چه سند و مدرکی آنجا زد؟

خبری که کاملا کذب و دروغ بود. این حرف زده شد تا دیگر کسی جرات مخالفت با قعطنامه را نداشته باشد. جالب اینجاست که آقای رضایی این حرف را هیچ جای دیگری نزده است چون کذب بودن خبر را خودشان می دانستند .”

قطعنامه صلح حسنی بخاطر خیانت یاران امام بود!
“وقتی فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام به ایشان خیانت می کنند، و امام معصوم را در موقعیتی قرار می دهند که امام حسن علیه السلام چاره ای جز صلح ندارند! در مورد امام خمینی این نمی تواند صدق کند؟ آیا باید بگوییم که در ماجرای صلح امام حسن خیانتی در کار نبوده؟ بعد به ما ایراد می گیرند که شما مدیریت امام خمینی را زیر سوال برده اید!”

اینها نمونه های صریحی از ادعاهای نویسندۀ مذکور بود که ماحصل پژوهش وی می باشد.

سؤال اول
این نوع استدلالات ثابت می کند که سخنان مجاهدین خلق صحیح بود که مسئولین این نظام فاسدند. یعنی غیر از مقام معظم رهبری که به ملاحظاتی استثناء شده اند، همۀ مسئولین اصلی کشور دروغ گو و خائن و امریکایی یا در بهترین حالت نادان بوده اند و این همه تجلیل و اعتماد امام یا ناشی از بی اطلاعی ایشان بود یا مسائل دیگر که انسان شرم دارد به این ابرمرد تاریخ اسلام آنها را حتی به فرض و احتمال نسبت دهد. به این سخنان امام توجه کنید:

“با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام می ‏دانم[…]بغض و كینه انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید كه پیروزی از آن شماست و تاكید می كنم كه گمان نكنید كه من در جریان كار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی كه گرفته اند شماتت نكنید، كه برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است.”(۲۹ تیر ۱۳۶۷صحیفۀ امام )

حالا اعتماد مقام معظم رهبری به مسئول جنگ در ماه های پایانی جنگ را مرور نمائیم:
مقام معظم رهبری در پیشنهادی به امام برای سپردن امور جنگ و دادگاه های نیروهای مسلح به شخصی واحد به امام راحل درخواستی مکتوب می دهند که:
“با توجه به همۀ جوانب، به نظر اين‌جانب، تنها فرد مناسب براي تصدی اين مسئوليت مهم، “جناب آقای هاشمی رفسنجانی” است.”(۱۲خرداد ۱۳۶۷صحیفۀ امام)

ایشان بعد از رحلت امام راجع به اعتماد امام نسبت به آقای هاشمی فرموده اند:
“امروز بحمدالله در رأس دستگاه‌هاى اجرايى كشور، كسى است كه امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بيشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظه‌ى وفاتشان، نهايت اعتماد و اطمينان را به او داشتند؛ رئيس‌جمهور ما. ايشان كسى است كه اين‌قدر مورد اعتماد امام بود، اين‌قدر به امام نزديك بود، حرف‌هاى امام را بيشتر از آنها شنيده، درد دل‌هاى امام را بيشتر از ديگران شنيده و خبر دارد. حالا عده‌يى همين‌طور حرف مى‌زنند و اصلاً نمى‌دانند كه حرف دل امام چه بود!…چنين آدمى حالا در رأس امور ماست. … حالا يك عده دايه‌هاى مهربانتر از مادر، مرتب در اين‌جا و آن‌جا مى‌نشينند و ذهن مردم را خراب مى‌كنند؟!”(۱۵خرداد ۱۳۶۹پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری)

واقعا این سخنان را برای افکار مخاطبان خود چگونه توجیه می کنید؟
چرا اینگونه بیان می کنید که امام با یک خبر محسن رضایی بازی خوردند و در مقابل رییس جمهور وقت ایستادند که باید فقط همین فرد نخست وزیر باشد و لاغیر! یعنی آقای رضایی امام را قانع کرد و آقا نتوانستند امام را قانع کنند؟! سرداران و فرماندهان دیگری با امام در ارتباط نبودند که بگویند این گونه که آقای رضایی می گوید نیست؟ یا شاید امام واقعا به دلایل دیگری باقی بودن نخست وزیر قبلی را صلاح می دانستند؟

واقعا مشکل جبهه ها و جنگ فقط همانی بود که آقای هاشمی به امام رساند؟ و امام هم با یک خبر تحت تأثیر واقع شدند؟ امامی که روحیه شان دریافت اخبار و تحلیل ها از همۀ طرف های یک ماجرا بود؟ جالب است امام در مورد پذیرش قطعنامه از مشورت با “تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور” سخن می گویند و اصرار آقایان بر یک خبر و دو نامه است!

چه چیز سخنان امام و رهبری به اهانت ها، تهمت ها، تحریف ها و مستندات گزینشی و کاریکاتوری شما می خورد؟!

صلح امام حسن علیه السلام چه ربطی به افتخار بی نظیر دفاع مقدس دارد که پوزۀ شرق و غرب را با هم به خاک مذلت کشید و کار را به جایی رساند که صدام زبونانه در نامۀ خود به آقای هاشمی بنویسد که “دیگر همه چیز روشن شده و شما به هر آنچه می خواستید رسیدید!” و البته عراق نگون بخت به یک وجب از خواسته های خود نرسید که هیچ، باید به مردم خود پاسخ گو باشد که این همه هزینۀ سرسام آور و کشتار و خون ریزی چه حاصلی را برای عراق در پی داشته است؟ این صلح حسنی است؟!

راجع به بند بند ادعاهای بی دلیل و با دلیل نویسندۀ کتاب راز قطعنامه می توان ایرادات جدی و تندی را مطرح نمود که مجالی نیست و این مقدار هم در حد تنبه و تکانی است که نسل جویای حقیقت بدانند که تاریخ انقلاب پیچ و خم بسیار داشته است و در بوجود آمدن هر اتفاق پدیده های متعددی دخیل بوده است و جای تصفیه حساب های سیاسی و ماجراجویی های تخریبی در آن نیست.

یکی بر سر شاخ و بن می برید…