احمدرضا ایراندوست – داستان سرقت در نیمه شب

2014-09-29
329 بازدید

به نام خداوند بخشنده مهربان من حدود بیست سالی میشه که در محله نارمک تهران زندگی میکنم ، خونه ما یک آپارتمانی است سه طبقه و تک واحدی ،کلا در این سه واحد سر جمع یازده نفر زندگی نمیکنند ، طبقه اول خونه ما ، خانواده ای هستند بسیار خوش اخلاق ، مهربان و در […]

th (2)

به نام خداوند بخشنده مهربان
من حدود بیست سالی میشه که در محله نارمک تهران زندگی میکنم ، خونه ما یک آپارتمانی است سه طبقه و تک واحدی ،کلا در این سه واحد سر جمع یازده نفر زندگی نمیکنند ، طبقه اول خونه ما ، خانواده ای هستند بسیار خوش اخلاق ، مهربان و در کل یک همسایه خوب تمام عیار ، مرد خونواده مهندسه که مدیر عامل یک شرکتیه و هر روز صبح راننده میاد دم خونه اونو سوار میکنه و شب برمیگردونه ، اینا سه فرزند دارند که دو تا پسر کوچیک دبستانی و یه دختر که در مقطع پیش دانشگاهی درس میخونه ، کلا آدم هایی هستند که با فامیلهاشون ارتباط خوبی دارند و در طول هفته یه مهمانی میرن و یا مهمانی میدن.من گه گاهی با این دو تا پسرای همسایه مون که خیلی هم پرسپولیسی هستند شوخی میکنم و خیلی خیلی با هم دوست و رفیق هستیم .این دو تا بچه مشتری هر روزه خبر ورزشی هستند و همیشه از اوضاع و احوال فوتبال باخبر هستند.این خونواده خیلی خیلی مومن بوده و تا اونجا که میتونن آداب دینی را رعایت میکنند .حجاب در این خونواده حرف اول را میزنه و مرد خونواده هم کلا خیلی کم حرف و دوست داشتنیه و سرش گرم کارای خودشه ، اینا را گفتم تا کمی با این خونواده آشنا بشین .طبقه دوم این خونه ما هم در اختیار یکی از همشهریان خودمونه که بچه هاش همه به دنبال کار و زندگی خودشون رفتن و مرد خونواده هم چند سال پیش به رحمت خدا پیوست ، فقط در بعضی از روزها و ایام تعطیل فرزندان به مادرشون سر میزنن.در طبقه سوم هم ما ساکن هستیم که کلا خونواده ما پنج نفره و همه با هم زندگی میکنیم .شغل همسر من خانه داریه که برای همین شغل هم وقت کم میاره ، چون هر کدوم از بچه ها سلیقه و رفتار مخصوص به خودشون را دارند و برآورده کردن و رضایت بچه های این دوره کلا کار سختیه که از این بابت من از همسرم تشکر میکنم.
اما اصل ماجرا چند روزی بود که طبقه اول ما به مسافرت رفته بودن و به این دلیل که کرکره آهنی درب آپارتمانشون کشیده بود متوجه نبودنشون شده بودیم .روزهای پنجشنبه آخر هفته طبق یک عادت همسر من به اتفاق دو تا از بچه ها به خونه پدری خودش میره و چند ساعتی را با خانواده و خواهر و برادراش سپری میکنه .پسر بزرگ من هم گه گاهی خودش تنهایی بعد از اونا به خونه پدر بزرگش میره ، ساعت حدود ده شب بود که من مغازه را بستم و به سمت خونه حرکت کردم ، وقتی به جلوی خونه رسیدم ، دیدم ماشین پسر بزرگ من جلوی درب خونه پارک شده و فهمیدم که اون به خونه مادربزرگش نرفته، من در طول شش ماهه اول سال با موتور رفت و آمد میکنم و با این وسیله راحت هستم .درب پارکینگ رو باز کردم و موتور را داخل پارکینگ گذاشته و وارد آپارتمان خودمون شدم ، در حین بالا رفتن از پله ها متوجه شدم که همسایه طبقه اولی هنوز مسافرت هستند ، زیرا هنوز آکاردئون آهنی منزلشون کشیده و در حالت بسته بود.زمانی که وارد شدم ، پسرم آماده بیرون رفتن از خونه بود، و من تنها تو خونه موندم طبقه دوم ما هم که چون یک زن تنهاست بیشتر اوقات ساعت ده تا ده و نیم چراغهاشو و خاموش میکنه و میخوابه .تنها تو اون زمان فرد بیدار ساختمون من بودم .من در حالت دراز کش جلوی تلویزیون خوابیده بودم که تلفن همراه من زنگ خورد ، وقتی شماره را نگاه کردم دیدم همسایه بغل دستی خونمون که باز نشسته شرکت نفته و با یک وانت نیسان کار میکنه ، پشت خطه ، اول از این ساعت زنگ زدن تعجب کردم و خواستم بگم آخه این چه موقع زنگ زدنه ، که گفت : درب ورودی خونه تون کاملا بازه و چراغ راهرو هم خاموشه و کلا در تاریکی مطلق در باز مونده ، من خیلی تعجب کردم و گفتم : لطفا شما در را ببندید ، بعد از قطع تلفن لباسامو پوشیدم و به سرعت پله ها را به سمت پایین طی کردم ، با خودم گفتم نکنه موتور من را برده باشن، وقتی به پارکینگ رفتم دیدم موتور سر جاشه ، خیالم راحت شد و به طرف بالا حرکت کردم که دیدم کرکره آهنی طبقه اول کشیده شده و بازه ، با خودم گفتم این طبقه اولی ها اومدن و در اون موقع شب بچه ها یادشون رفته درب آپارتمان را ببندن.حدود دو سه ساعتی از این ماجر ا گذشت تا خانواده من از شب نشینی برگشتن ، همسر من گفت مگه طبقه اولی اومدن ؟ من در جواب گفتم : فکر کنم اومده باشن ، چون کرکره درب ورودی آپارتمانشون باز بود.همسر من گفت درب ورودی آپارتمانشون هم بازه و سابقه نداشته این موقع شب درب خونه اشون باز بمونه ، تا این موضوع را به من گفت ، من گوشی تلفنم را برداشتم و با نگاه کردن به اون گفتم : ساعت یازده و بیست و هفت دقیقه همسایه بغل دستی به من زنگ زد و گفت درب خونه تون بازه ، نکنه دزد اومده باشه ؟ اولین کاری که کردیم به تلفن ثابت خونه طبقه اولی زنگ زدیم ، دیدیم جواب نمیدن ، موبایل مهندس را گرفتم در دسترس نبود ، خانم من شماره همسر مهندس را گرفت اون هم در دسترس نبود .کلا دست پاچه شده بودیم و حول برمون داشته بود ف به همون همسایه ای که باز بودن درب خونه را به من اطلاع داده بود در اون موقع شب از سر ناچاری زنگ زدم جواب نداد ، برایش پیامک فرستادم ، چند دقیقه ای گذشت که با من تماس گرفت ، گفتم کجایی ؟ گفت : من تو کوچه هستم ، فوری اومدم پایین و گفتم اون زمان که شما با من تماس گرفتی جریان را چگونه دیدی ؟ ایشان گفت در حال پارک ماشین بودم و مقداری هندوانه خریده بودم که مجبور بودم طی دو مرتبه اینا را به جلوی خونه ببرم که در برگشتی که از جلوی خونه شما داشتم دیدم درب خونه باز بازه و راهرو هم کلا تاریکه ، خیلی تعجب کردم و با شما تماس گرفتم .حالا چی شده ؟ گفتم فکر کنم منزل طبقه اول را دزد زده ، با هم اومدیم داخل ساختمون و با روشن کردن چراغ گوشی همراه ، دیدم که بله زبانه قفل در بیرونه و در به وسیله ای غیر از کلید باز شده ، فقط تنها کاری که کردیم به چیزی دست نزدیم .منزل پدر خانم همسایه طبقه اول ما دو تا کوچه بالاتر از خونه خودمونه و من حدود اون را میدونستم ولی پلاک دقیق ان را بلد نبودم .موتور را بیرون آوردم و به اتفاق همون همسایه به کوچه پدر خانمش رفتیم ، حالا تو اون موقع شب زنگ خونه چه کسی را بزنیم ؟ یک جوانی را که بیخوابی به سرش زده بود و داشت تو اون موقع شب جلوی در خونه شون سیگار میکشید ، دیدم و ازش سوال کردم منزل آقای ……… را بلدی ؟ ایشان ابتدا در اون موقع شب از طرح این سوال شک کرد و زمانی که ماجرا را تعریف کردیم ، گفت : اون خونه ای که کمی عقب نشینی داره و یک عکس شهید هم رو دیوارشه منزل همون کسیه که شما میخواهید .تشکری کرده و اومدیم جلوی همون آپارتمان ، چهارتا زنگ داشت ، خدایا چکار کنیم ؟ کدوم یک از زنگها را بزنیم ؟ دل را به دریا زدیم و زنگ طبق اول را زدیم ، کسی جواب نداد ، دومی را زدیم کسی جوابگو نبود ، سومی را که زدیم ، خانمی گوشی آیفون را برداشته و با صدایی خواب آلود هرچه از دهانش در می اومد نثار ما کرد ، زمانی که توضیحات را دادم کمی نرم شد و گفت : اینجا نیست و هفت یا هشت پلاک جلوتر باید برید و من دقیقا شماره پلاک خونه اونا را نمیدونم .به ناچار به کلانتری نزدیک محل رفتیم و توضیح مختصری دادیم که مامور نگهبان جلوی کلانتری گفت : باید به ۱۱۰ زنگ بزنید .با ۱۱۰ تماس گرفتیم و حرکت کردیم به سمت منزل ، چند دقیقه ای از این تماس نگذشته بود که گشت موتور سوار ۱۱۰ اومد.وقتی ماجرا را توضیح دادیم ، گفت من کاری نمیتونم بکنم و چون شخص صاحب خانه حضور ندارد ، به منزل ایشان هم نمیتوانم ورود کنم .بیسیم این مامور هم مدام از ایشان جواب میخواست که به محل مورد تماس رفته ای یا نه ؟ که ایشان جواب داد بله به محل آمده ام اما کاری نمیتوانم بکنم .مامور آنطرف بیسیم مدام جواب قاطع تری از ایشان میخواست و مامور موتوری هم همان جواب نبودن صاحبخانه را تکرار میکرد.بعد از قطع تماس گفتم چکار باید بکنیم ؟ ایشان گفت با صاحب خانه تماس بگیرید و بگویید صبح به کلانتری محل بیاید .گفتم به هیچ وجه امکان برقراری تماس وجود ندارد و دسترسی دیگری هم نداریم .مامور موتوری گفت همینجا بنشینید تا من برمیگردم ، در جواب به ایشان گفتم : اگر دزدها همین اکنون از منزل بیرون بیایند و بخواهند فرار کنند ما چه کاری میتوانیم از پیش ببریم .گفت : من زود برمیگردم و موتور خود را روشن کرد و رفت ، چند دقیقه ای گذشت که ایشان برگشت و گفت بیایید به اتفاق هم به داخل برویم ، به مانند فیلم های پلیسی اسلحه کمری اش را بیرون آورده و در حالت شلیک با پوتین درب نیمه باز را به جلو هل داده و همزمان داخل شدیم .وضعیت پذیرایی عادی بود و هیچ آشفتگی مشاهده نمیشد، وقتی به اتاق خواب قدم گذاشتیم با به هم ریختگی وسایل روبرو شدیم ، تشک ها و پتو ها در وسط روی هم تلنبار شده بود ، کشو های دراور بیرون کشیده شده بود و در وسط اتاق افتاده بود.همان زمان دیدم که دو دستگاه آی پد مربوط به فرزندانش و لپ تاپ مهندس نیز در روی تخت افتاده و دزدان آنها را نبرده اند.بعد از این که خاطر مامور از نبودن دزد در آپارتمان راحت شد ، همگی بیرون آمده و منقفل موتور خود را آورده و درب آپارتمان را بستیم و مامور بدون این که گزارشی تهیه کند خداحافظی کرده و رفت .من هم مدام با تلفن همراه همسایه تماس میگرفتم ولی موفق به برقرای ارتباط نمیشدم ، برای ایشان پیامکی ارسال نموده و نوشتم که فوری با من تماس بگیرید.تا دم دمای صبح در کوچه ماندیم و با کشیدن چندین سیگار در آن موقع شب به داخل خانه رفتیم .ساعت حدود هفت صبح بود که مهندس با من تماس گرفت و مختصری از اوضاع را برای ایشان توضیح دادم ، ایشان گفت ما در منطقه شمشک و دیزین بودیم و شرایط آنتن دهی آنجا مطلوب نیست .حدود ساعت هشت خواهر همسرشان زنگ خانه ما را به صدا درآورده و کلید قفلی را که به کرکره زده بودم را طلب کردند .کلید را به ایشان دادم و به اتفاق همسرشان وارد منزل شدند ، بعد از حدود یک دقیقه برگشتند و گفتند گاوصندوق خواهرم را که مقادیر زیادی طلا و جواهر و اسناد و مدارک در آن بود به سرقت برده اند.کم کم کل بستگانشان از جمله پدر همسرشان هم آمدند ، بعد از ساعتی مامور پایگاه پنجم پلیس آگاهی که لباسی یکسره پوشیده و با خود چمدانی را حمل میکرد رسید ، بعد از بررسی ظاهری درب ورودی ، آلات و ادواتی را از چمدان درآورده و مشغول به کار شد ، وقتی کارش به اتمام رسید گفت : این دزدها کاملا حرفه ای بوده اند و هیچ اثر انگشتی از خود به جای نگذاشته اند، زیرا کارشان را با دستکش انجام داده اند.قفل درب ورودی را که کتابی شکل بود با ریختن موادی باز کرده و با خودشان برده بودند.حدود ساعت ۱۱ صبح مهندس به اتفاق خانواده آمدند و گفتند خدایا شکر که کسی در این مورد آسیبی ندیده است ، گاوصندوق محل امانت طلاهای فامیل و اسناد بوده که مورد سرقت واقع شده است .سرقت حول و حوش ساعت ده و نیم شب تا ساعت یازده و ربع شب انجام گرفته بود .بعد از این که صاحب خانه دقیق به بررسی منزل پرداخت متوجه شد که دزدها گاو صندوق را با یک تخته پتو حمل کرده اند ، به غیر از گاوصندوق و پتو سه عدد ادکلن را که آکبند بوده نیز با خودشان برده بودند.مهندس برای دریافت المثنی اسناد اقدام کرد که باید چند نفر استشهادی را امضا میکردند ، به اتفاق به دفترخانه رفتیم که تماس گرفتند مدارک و اسناد شما در اداره پست منطقه هفده تهران است که برای گرفتن آن میتوانید به آنجا مراجعه نمایید .دزدان حرفه ای بدون به جا گذاشتن رد و اثری از خودشان لطف کرده و مدارک و اسناد را توسط پست به صاحبش برگرداندند.امیدوارم هر چه زودتر دزد نیز دستگیر شود ، گرچه با دستگیری دزد طلایی عاید مال باخته نخواهد شد .در این خصوص برداشتها و تجزیه و تحلیل ها بسیار است ، عده ای میگویند کار آشنا بوده که به خوبی میدانسته در این منزل گاوصندوقی وجود دارد که یک راست به سراغ آن رفته اند .عده ای نیز میگویند باز جای شکرش باقی است که همزمان با خروج پسر من از ساختمان با این افراد روبرو نشده و در صورت روبرو شدن خدا میداند که چه فاجعه ای رخ میداد ، زیرا دزدی که در آن ساعت از شب برای سرقت میرود نمیخواهد به هیچ وجه شناخته و یا دستگیر شود و ممکن است حتی با سلاحی طرف مقابل را به قتل برساند.مامور آگاهی میگفت با کارت های عابر بانک و تکه ای از فیلمهای رادیولو‍‍ژی قفل درب را باز میکنند که کم خرج ترین آن این است که مردم با قرار دادن یک عدد پیچ در مقابل زبانه قفل کاری کنند که این کارتها به زبانه قفل نرسد.البته طول پیچ نباید زیاد بزرگ باشد که مانع از بسته شدن قفل بکند.عده ای نیز تعویض قفلها را با قفلهای برقی راهکاری جداگانه میدانند .در هر حال همه باید در حفظ و مراقبت از اموال خود مسائل ایمنی را جدی بگیرند.تا مطلبی دیگر خدا نگهدار شما باد.