پست های خاطره انگیز – غار ناشناخته ی حوالی کال سیاه

2014-09-08
297 بازدید

تاریخ ارائه ی پست در وبلاگ صبح میمه  –  90/5/8 غار ناشناخته ی حوالی کال سیاه بعد از ظهر جمعه 90/5/7  با دوستانی که اسامی آنها مسطور خواهد شد به قصد دیدن و ورود به غاری که کمتر شناخته شده و می گفتند صعب العبور است ، با راهنمایی آقای احسان اسماعیلیان ، به محل […]

غار

تاریخ ارائه ی پست در وبلاگ صبح میمه  –  90/5/8

غار ناشناخته ی حوالی کال سیاه

بعد از ظهر جمعه 90/5/7  با دوستانی که اسامی آنها مسطور خواهد شد به قصد دیدن و ورود به غاری که کمتر شناخته شده و می گفتند صعب العبور است ، با راهنمایی آقای احسان اسماعیلیان ، به محل وقوع غار رفتیم. با جی پی اس گوشی تلفن همراه آقای محسن اسماعیلیان ، این غار در فاصله ی ۱/۲ کیلومتری شمال مزرعه ی کال سیاه که در تصویر با علامت دایره ی قرمز نشان داده شده است ، قرار دارد.

گذشته از غار که هدف اصلی این بیابان گردی بود، جای جای بیابانهای میمه زیبائیها و جاذبه های دیدنی خود را دارد ، از گله ای که آرامش تعلیف آرام آنان را ، عبور یک وسیله ی نقلیه بهم زده است تا

چشم انداز دشت و دامنه ی خشکی زده ی در جستجوی آب این بیابان .

دکتر داریوش ذاکری که کوله ی مجهز کوهنوردی او ، دماوند گردی اش را بی نیاز از راستی آزمایی می کرد ، برای بررسی استخوانهایی که گفته می شد در انتهای غار دیده شده است لوارم اولیه ی جمع آوری و حمل استخوان را نیز با خود آورده بود.

با پیاده شدن از ماشین و طی مسافت دامنه تا قله ی کوه که در حدود نیم ساعت زمان برد به بالای بلندی (بخوانید کوه ) رسیدیم.گوشیهای موبایل که تا ارتفاع خط نمی داد ، شروع کرد به زنگ خوردن. در این بین گوشی مهندس فخرالدین بیش از همه زنگ خور بود. ابتدا به حساب جوانی اش گذاشتم ولی بدون استراق سمع متوجه اسامی فاروق و اکرم الدین و از همین دست شدم که نشان می داد، تماسها شغلی است و در آمد زا.

 دهانه ی ورودی غار روی سطح هموار زمین قرار داشت و نگاه به داخل غار که به میله ی چاههای قنوات بی شباهت نبود ، با شکستگی های متعدد به پایین می رفت. گرچه شکستگی ها بر هول انگیز بودن تاریکی غار برای غیر کاشانی ها می افزود ، این حسن را هم داشت که از سقوط آزاد آدم جلوگیری می کرد.

تفاوت عمده ی این غار با دیگر غارهای منطقه نظیر دمه و پریان و پری هول و خسروآباد،مسیر عمودی غار بود و کمتر بصورت افقی و در  موازات سطح زمین پیش می رفت.

 

از جمله وسایل تامینی برای ورود به این غار یک رشته طناب ضخیم بود که قبلا پیش بینی شده بود .طناب در بیرون از دهانه ی غار به صخره ی بزرگی بسته شد و طول بیش از ۲۰ متری آن با

 

امتحان استحکام ،در داخل غار قرار گرفت.

از ابتدا هم معلوم بود که ورود به داخل کانال عمودی و پیچ در پیچ غار کار همه ی گروه نیست و با لحاظ اینکه “احتیاط شرط عقل “است ،باتفاق احسان که سابقه ی ورود به این غار را داشت ، غارنوردیمان آغاز شد.

بدون استفاده از چراغ روشنایی ، امکان پیدا کردن مسیر ، میسور نبود.

طناب فقط ضریب اطمینان برای جلوگیری از سقوط آزاد بود و در قسمتهایی از تونل و میله ی سنگی غار فقط حرکت عنکبوتی و با تغییر سریع جای دست و پا ، ممکن می شد.

هوای داخل غار رطوبتی و ذرات معلق در هوا که ناشی از ریزش سنگریزه های مسیر به داخل میله بود تنفس و عکسبرداری را با مشکل مواجه می کرد.

پس از عبور از میله ها و کانالهای متعدد ، به محوطه ی وسیعی که بی شباهت به مردخانه های دامداران نبود ، رسیدیم.

در انتهای این محوطه ی نسبتا وسیع نیز ، دو یا سه کانال تنک و باریک و تاریک وجود داشت که با نور چراغ قوه ، نمی شد پایانی برای آن متصور شد.

در قسمتی از این محوطه جند قطعه استخوان وجود داشت که می توانست باعث حدسهای مختلفی باشد. فرضیه ی اینکه حیوانی شکار شده و توسط حیوانی دیگر به داخل غار آورده شده است ، رد بود . این غار نمی توانست  محل زندگی یا  اختفاء حیوانات بوده باشد.

با یافتن استخوانها از دکتر خواستیم که بوسیله ی طناب کوله و ابزار جمع آوری آستخوان را به پایین بفرستد. احسان هم بدون رعایت مسائل بهداشتی و استفاده از انبر و تجهیزاتی که دکتر آورده بود استخوانها را در کوله ریخت.

در یکی از راههای مسدود شده ی این محوطه ی نسبتا وسیع ، وجود آستالاگمیت و شاید استالاگتیت که معادل چکیده و چکنده ی فارسی خودمان است ، نشانگر ریزشهای متوالی و بسته شدن راههای ادامه ی مسیر بود.

این میله یکی از راههای ادامه مسیر است و پایان شناخته شده ای ندارد. به نظر می رسد فرصتی موسع بهمراه تجهیزات ایمنی بیشتر می تواند به شناخت ابعاد ناشناخته ی این غار کمک کند.

پس از مقداری جستجو در کف و دیواره های محوطه ی باز غار که در قسمتی از آن هم اسکلت لاک پشت و نامعلومهای دیگری وجود داشت ،

راه رفته با همان مرارت رفتن ،به بازگشت انجامید.

وجود طناب علاوه بر آنکه استخوانها را به بالا حمل کرده بود ، این حسن را هم داشت که ضزیب اطمینانی محسوب می شد تا هول و هراس بر آدم مستولی نشود.

در قسمتهایی از میله ، که فاصله طرفین دهانه ایجاب می کرد که فقط با بازشدن پا به اندازه ی چند برابر عرض شانه حرکت به پایین یا بالا امکان پذیر باشد،طناب وسیله ی خوبی بود که حرکت را تسهیل می کرد.

با خروج از قسمت دهانه و پایان این راهپیمایی و غارنوردی چند ساعته که در جای خود ” حول حالنا الی احسن الحال ” نیز هست ،قدر آفتاب همین بیابان خشک نیز بهتر فهمیده می شد.

احسان و محسن با خروج از دهانه غار ،

 از آنجائیکه کوچکتر قافله هم بودند ، به پذیرایی هم پرداختند. البته باتفاق دکتر ذاکری از بررسی استخوانهای مکشوفه نه تنها غافل نبودند، بلکه  به آن پرداخته ، و بر اساس نظر دکتر ذاکری که

با مدد ساق و ران  خود به چند نتیجه گیری دست یافته بود ، اعلام کردند که اولا  – استخوانها متعلق به انسان است ثانیا – ۱۵۵ سانتی متر قد داشته است و ثالثا دستش شکسته بوده است . در هر صورت دکتر برای انجام پاره ای از آزمایشات ترجیح داد استخوانهای مکشوفه را به آزمایشگاه نیز برساند.

در حالیکه خورشید در پی برچیدن دامن اشعه های حیاتبخش خود از بستر زمین بود ، با صرف چای آتشی و تلاشی بی سر انجام برای یافتن نام این غار و یا نامگذاری جدید که حتی در تماس تلفنی با آقای احمد نقی هم به نتیجه نرسیدیم ،از صفای  عصر تابستانی یک جمعه ی دلنشین محظوظ شدیم .