احمدرضا ایراندوست – دبستان جمشید و کسبه ی آنروزها

2014-08-25
153 بازدید

به نام خداوند بخشنده مهربان در خاطرات نوستالژیک متولدین دهه چهل دبستان جمشید و راههای دسترسی به آن به یادماندنی است.دبستان پسرانه جمشید میمه کل شهر میمه را پوشش داده و دانش آموزان مجبور بودند از تمام مناطق شهر در طول سال تحصیلی جاده غور را گز کنند .ساختار فیزیکی دبستان جمشید که برای محیط […]

9

به نام خداوند بخشنده مهربان
در خاطرات نوستالژیک متولدین دهه چهل دبستان جمشید و راههای دسترسی به آن به یادماندنی است.دبستان پسرانه جمشید میمه کل شهر میمه را پوشش داده و دانش آموزان مجبور بودند از تمام مناطق شهر در طول سال تحصیلی جاده غور را گز کنند .ساختار فیزیکی دبستان جمشید که برای محیط فرهنگی و آموزشی ساخته نشده بود ، خودش دارای خاطراتی بود که برای همه متولدین آن دهه ها در عین سادگی جالب و زیبا بود.دانش آموزانی که از محله های دورتر به این مدرسه می آمدند کسبه ای را به خاطر می آورند که هر کدامشان برایمان نوستالژیک میباشد .مغازه مبین خردمند که درست روبروی مسجد جامع قرار داشت یکی از دکانهایی بود که نیازهای اولیه ما را برآورده می کرد .مرحوم حاج حسین الیکی که به حسین تقی معروف بود ، مغازه ای داشت پر و پیمان که به قولی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن به فروش می رسید.بوی ترشی و ادویه جات همیشه فضای این محیط را پر کرده بود.مرحوم شهیدی پدر حاج حسینعلی شهیدی بازنشسته آموزش و پرورش نیز یکی از کسبه های خوش برخورد مسیر دبستان جمشید بود که به صورت خانوادگی مدیریت مغازه را اداره میکردند .مرحوم حاج محمد خادمیان پدر غلامحسین خادمیان چند متری بالاتر از مغازه مرحوم شهیدی نیازهای مداد و دفتر دانش آموزان را برطرف کرده و آب نباتهای رنگی ایشان نیز مشتری های فراوانی داشت .بالاتر از باغ ملی به سمت مسجد جامع مغازه حاج محمد اسماعیلی پدر شهید مهدی اسماعیلی نیز یکی از مغازه های پر مشتری بود که غالبا دانش آموزان از این مغازه آب نبات چوبی می خریدند .برای محله های سه راه چه کنم مغازه مرحوم اسماعیلی پدر مرتضی اسماعیلی بود که بیشتر توسط همسر ایشان ماندنی اداره میشد و به مغازه ماندنی معروف بود .در کمی پایین تر مغازه مرحوم لطف الله متقی قرار داشت که کم و بیش خریدارانش محصلان آن زمانها بودند .مغازه مرحوم امین الله الوندی نیز با این که جنس زیادی نداشت اما شانسی هایی داشت که اکثر آنها پوچ در می آمد .مغازه مرحوم حاج علی صانعیان نیز تا اندازه ای نیازهای دانش آموزان را برطرف می کرد .در این خصوص مغازه حاج میرزا حسن واسعی بود که با کمک فرزند ارشدش محمد اقا واسعی مغازه را اداره کرده ولی هیچ گاه با بچه معامله نمی کرد و بر این شرط خود که طرفین معامله باید عاقل و بالغ باشند تاکید می ورزید .از تابلوهای الکترونیکی و ال ای دی در این مکانهای کسب و کار خبری نبود و هیچ کدامشان درب های شیشه میرال نداشتند.از دستگاههای اسکناس شمار و پوزهای بانکی خبری نبود ، چرتکه های حساب و کتاب در بالای سر اکثر این کسبه آویزان بود ، پولهای رایج در زمان نوجوانی ما ابتدا ده شاهی بود و کم کم به یک ریالی ارتقا یافت که به یک قرانی و قروشی معروف بود .با یک قروش که غالبا آن را هم نداشتیم به خوبی می توانستیم کیف کنیم .یک مداد و یک دفتر کفاف امورات تحصیلی امان را می داد و از روان نویس و خودکار و مدادهای رنگارنگ و دفاتر شیک با جلدهای جور واجور و تبلت های دانش آموزی هیچ خبری نبود .به وقت درس خواندن باید با همان مختصر لوازم رفع تکلیف می کردیم و به وقت بازی نیز با کمتری امکانات اوقاتمان راسپری کرده و با همان یک قروش نداشته تنقلات می خریدیم .کسبه ای داشتیم مهربان ، آموزگارانی داشتیم جدی و دلسوز ، دوستانی داشتیم همه یک دل و با صفا ، محله هایی داشتیم دل نشین ، همسایگانی داشتیم خونگرم ، بستگانی داشتیم غیرتی و نزدیک ، همه از حال هم با خبر ، هیچ کس نسبت به دیگری برتری نداشت ، از نظر اقتصادی و رفاه اجتماعی اغلب در یک سطح ، فیس و افاده و فخر فروشی در کار نبود ، فاصله طبقاتی وجود نداشت .همه خریدهایمان را یا از مبین می کردیم و یا از حسین تقی و یا از مرحومان شهیدی و خادم .مادرانمان با بردن چوب خط به قصابی گوشت یک وعده آبگوشت را به صورت گرم و تازه میگرفتند ، دوزوله ها بر روی چراغهای سه فتیله ای در حال غل زدن بود ، مصرف نفت یک خانواده در طول یک هفته دو یا سه شیشه بود که از مغازه ها می خریدیم .مقداری را در سماور ریخته و مابقی به مصرف چراغ خوراک پزی سه فتیله ای می رسید .امروزه از سماورهای نفتی و زغالی و چراغهای آبی رنگ سه فتیله ای خبری نیست ، مصرفمان در همه چیز فزونی گرفته و سر به فلک گذاشته است ، سطح توقعمان بالا رفته و دیگر آب نبات چوبی مغازه مرحوم حاج محمد اسماعیلی را فرزندانمان نمی پسندند.چون شهر شده ایم و نیازهایمان بر اساس شهرنشینی امان بالا رفته است .تا مطلبی دیگر خدا نگه دار شما باد .