احمدرضا ایراندوست – مصطفی نژادنیک و خاطرات اون روزها

2014-08-13
307 بازدید

به نام خداوند بخشنده مهربان یه منطقه میمه بود و یه باغ ملی ، یک باغ ملی بود و چندین مغازه که خاطرات اون روزها و این روزهای ما را تشکیل میدن .یکی از مغازه هایی که همیشه پر از مشتری بود و در آن غلغله ای برپا بود ، مغازه مصطفی برقی بود .اما […]

images (27)

به نام خداوند بخشنده مهربان

یه منطقه میمه بود و یه باغ ملی ، یک باغ ملی بود و چندین مغازه که خاطرات اون روزها و این روزهای ما را تشکیل میدن .یکی از مغازه هایی که همیشه پر از مشتری بود و در آن غلغله ای برپا بود ، مغازه مصطفی برقی بود .اما چرا به مصطفی نژادنیک که حرفه تعمیر دوچرخه و موتورسیکلت داشت میگفتن : مصطفی برقی ، زمانی که به همت بزرگان شهر میمه نعمت برق وارد شد ،احتیاج به چند نفر پرسنل داشت که کارهای مربوط به کارخانه های برق را که دو عدد بود و به کارخانه گرده و کارخانه ویشله معروف بود ، انجام دهند ، یکی از این افراد مصطفی برقی بود که همزمان با دولتی و منطقه ای شدن برق عطای کار در امور برق را به لقایش بخشیده وارد بیزینس تعمیرات دوچرخه و موتورسیکلت گردید.با توجه به این که منزل ما در میون ده بود مدام پاتومان حول و حوش باغ ملی و دور و بر مغازه مصطفی برقی بود .ایشان صبح زود مغازه را باز کرده و مشترها یک یکی از میمه و اطراف میرسیدند، شیوه کار مصطفی برقی این بود که همزمان چهار یا پنج کار را در دست تعمیر داشت و هر مشتری تازه واردی که از راه میرسید کار قبلی را نیمه کاره رها کرده به سراغ مشتری جدید میرفت ، اولین کاری که میکرد این بود که ابتدا به طور کلی وسیله نقلیه را چه موتور و چه دوچرخه از کار می انداخت و با باز کردن قسمتی از آن به سراغ کار قبلی خود بر میگشت .این کار را به دلیل این که مشتری را سر جایش میخکوب کرده و خدای ناکرده به نزد مرحوم دایی شهیدی نرود انجام میداد .تمام ابزار آلات مغازه مصطفی برقی بر روی میز کارش ریخته شده بود و خیلی ها نیز با برداشتن آچاری خودشان مستقیما در پی رفع و رجوع وسیله نقلیه بر می آمدند .در تابستانها مغازه مصطفی برقی پایگاهی بود برای کسانی که میخواستند در سه ماهه تعطیلی حرفه ای یاد بگیرند .انصاف مصطفی برقی در گرفتن دستمزد فوق العاده بود و هیچ مشتری با ناراحتی و دلخوری آنجا را ترک نمیکرد .آن زمانها به اندازه اکنون اتومبیل وجود نداشت و بیشتر مردم با دوچرخه و موتور تردد می کردند و این باعث شده بود که مصطفی برقی کل سطح پیاده رو و خیابان را به تصرف خود درآورد .مشترهای ایشان از لایبید گرفته تا لوشاب و حسن رباط و ونداده و خسرو آباد و قاسم آباد و سعید آباد و وزوان و اذان و زیاد آباد و کامو و جوشقان و چوکان و به طور کلی همه منطقه بود .ایشان اخلاق بسیار خوبی در کارشان داشتند ، با بچه هایی که در غیاب پدرانشان دوچرخه و یا موتور را برداشته و خراب کرده بودند ، برای اجرت و دستمزد تخفیف خوبی قائل میشدند و حتی اگر کسی در همان روز پولی در بساط نداشت ، کارش را به صورت نسیه راه می انداختند .البته آن زمانها قیمتها هم خیلی خیلی کمتر بود و همان زمانها یک دستگاه دوچرخه نو و اکبند قیمتی در حدود چهارصد و یا پانصد تومان را داشت که همین مبلغ را نیز ما نداشتیم .وسایل یدکی ها همه از نوع اصلی و مرغوب و درجه یک بود و از اجناس چینی و قلابی خبری نبود.شب هنگام و در زمان بستن مغازه همیشه ماها که بچه آن محل بودیم به ایشان کمک کرده و کرکره مغازه را که تا خرخره از دوچرخه و موتور انباشته شده بود با کمک یکدیگر میبستیم ، بارها و بارها ابزارآلات ایشان را که در جوی مجاور مغازه جا مانده بود پیدا کرده و روز بعد تحویلش میدادیم .چنان امنیتی در آن زمانها بر جامعه حاکم بود که هیچ گاه مصطفی برقی به کسی نمیگفت که چرا فلان وسیله را بدون اجازه برداشته ای ؟ همه مردم نیز با رعایت امانت داری به مانند اموال خودشان در نگهداری وسایل مغازه مصطفی برقی میکوشیدند .باد کردن دوچرخه و موتور که این روزها باید پول بدهی در مغازه ایشان مجانی بود و هر کس که میخواست وسیله نقلیه خود را باد بزند ، احتیاج به نیروی کمکی داشت که تلمبه را بزند .برای مصطفی برقی که این روزها دوران بازنشستگی را میگذراند آرزوی سلامتی را دارم .تا مطلبی دیگر خدانگه دار شما باد .