شهید آیت ؛ جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

2014-08-05
177 بازدید

آیت؛ شهیدی از تبار غدیر جلسه بررسی اعتبارنامه شهید آیت در مجلس از عبرت‌آموزترین رخدادهای انقلاب است که در آن سلامتیان و صادق خلخالی از پرسر و صداترین مخالفان او بودند. به گزارش فارس، شهید سیدحسن آیت به تاریخ سوم تیر 1317 در نجف آباد اصفهان در خانواده‌ای روحانی ـ کشاورز پا به عرصه گیتی نهاد. […]

آیت؛ شهیدی از تبار غدیر

آیتجلسه بررسی اعتبارنامه شهید آیت در مجلس از عبرت‌آموزترین رخدادهای انقلاب است که در آن سلامتیان و صادق خلخالی از پرسر و صداترین مخالفان او بودند.

به گزارش فارس، شهید سیدحسن آیت به تاریخ سوم تیر 1317 در نجف آباد اصفهان در خانواده‌ای روحانی ـ کشاورز پا به عرصه گیتی نهاد. پدرش سیدمحمدرضا علاوه بر اینکه روحانی بود به کشاورزی نیز می پرداخت. سید حسن از جانب مادر نوه مرحوم آیت الله سیدعلی نجف آبادی از علمای بزرگ عصر خود در اصفهان نیز محسوب می شد. در کتاب رجال اصفهان در مورد مرحوم نجف آبادی چنین آمده: در علوم معقول سرآمد اعوان و همرزمان خود بوده و در فقه نیز مشهور و مشاور مرحوم آقا مدرسه ای می باشد.(1) خانواده آیت در نهایت فقر و تنگدستی بسر می بردند. تنها راه گذران زندگی ایشان کشاورزی بود. به این ترتیب سید حسن از همان دوران کودکی طعم تلخ فقر را با پوست و گوشت خود لمس می کرد. دوران ابتدایی و متوسطه را درشهرهای نجف آباد و اصفهان گذراند.

از همان نوجوانی علاقه خاصی به مسایل سیاسی و اجتماعی داشته و اغلب هزینه مختصری را که بابت تهیه غذا در اختیار داشته صرف خرید روزنامه و نشریات مختلف می کرده و با علاقه خاصی به مطالعه آنها پرداخته و بریده حساس روزنامه را نیز جمع می نمود. جالب اینجاست که در آن زمان یعنی اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 آنهم در این سن و سال کمتر کسی دست به چنین کارهایی می زد.

ایام نوجوانیش (15سالگی) مصادف با یکی ازمهمترین اتفاقات تاریخ معاصر کشورمان یعنی نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. به دلیل خاستگاه مذهبی و تیزبینی و نگاه همراه با درایت به جرگه حامیان آیت الله کاشانی درمی آید. آیت خود از آن ایام چنین یاد می کند: من ازهمان سالهای 1332 که روزنامه شورش به عنوان ارگان تبلیغاتی استعمارگران و به عنوان بزرگترین مدافع مصدق سنگین ترین اتهامات و فحش‌های رکیک را به آیت‌الله کاشانی می داد به مظلومیت این شخصیت مجاهد اسلامی پی بردم و راه او را به عنوان راه اسلام و آزادی تشخیص دادم.(2)

 

دوران تحصیل در دانشگاه مقارن با ایام کودتای 28 مرداد بود. وی در این زمان نیز در خط آیت الله کاشانی بوده و در آن جو اختناق و سرکوب نیز دست از فعالیت به نفع آن مرحوم نکشید. به اذعان آیت در آن سالهای اوج اختناق و استبداد این آیت الله کاشانی بود که به تنهایی علم مبارزه را بر دوش می کشید و در زمانه ای که مدعیان آزادی و استقلال به گوشه ای خزیده و یا تبدیل به عمله ظلم و ستم حکومت پهلوی شدند در مقابل دستگاه جابرانه طاغوت می ایستاد. اعتراض به حکومت غیر قانونی زاهدی و ارسال نامه و تلگراف به مجامع بین المللی و به خصوص سازمان ملل به جهت ابطال انتخابات فرمایشی مجلس و یا مقاومت دربرابر تجدید رابطه با دولت انگلیس و مبارزه در قضیه نفت و تشکیل کنسرسیوم گواه روشنی است بر این ادعا.

مبارزه بی امان مرحوم آیت با جریان ملی گرایی و افشای خط نفاق همواره او را دچار مشکلات عدیده ای می نمود. آیت ابتدا در سال 1337در دانشسرای عالی تهران در رشته تربیت معلم و دربخش ادبیات فارسی موفق به اخذ لیسانس گشت. در ادامه به سال 1340 و با رتبه اول به اخذ فوق لیسانس در رشته جامعه شناسی از موسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران نایل آمد. اما به دلیل تسلط ملی گرایان در موسسه علوم اجتماعی از دریافت بورس تحصیلی و اعزام به خارج محروم ماند. اما بلافاصله با قبولی در کنکور وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شده و در سال 1345 موفق به اخذ مدرک لیسانس از دانشکده حقوق می شود.

مدتی نیز به عضویت حزب زحمتکشان درآمده و همراه با رهبر آن دکتر مظفر بقایی به مبارزه علیه حکومت پهلوی و جریان ملی گرایی پرداخت. خود آیت اذعان دارد که ارتباط کاری وی با بقایی و حزبش تا زمان حیات آیت الله کاشانی بوده است(3) و بعد از آن به دلیل اختلافهای فکری و نظری که با وی داشته است از او و حزبش جدا می شود.

بقایی و حزبش در فضای تهمت و توهین به آیت الله کاشانی جزو معدود افرادی بودند که لااقل در ظاهر به ایشان احترام گذاشته و علیه ایشان جبهه بندی نمی کردند.(4) بقایی در ابتدا از یاران و دوستان نزدیک مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت محسوب می شد اما کم کم با آشکار شدن اختلافات از هم جدا شده و کار به فعالیت و دشمنی علیه یکدیگر منجر شد به طوری که بقایی در زمان حکومت مصدق به اتهام قتل سرتیپ افشار طوس دستگیر و زندانی شد.

شهید آیت مدتی را به دلیل فعالیت های سیاسی بر علیه رژیم در دهه 40 به دامغان تبعید شده و در دبیرستانهای آنجا مشغول تدریس شد. پس از گذران دوران تبعید به تهران بازگشته علاوه بر دبیرستانهای جنوب تهران در دانشگاه ملی (شهید بهشتی)، علم و صنعت، حوزه علمیه قم، مدرسه عالی قضایی قم، مدرسه عالی لاهیجان و مدرسه عالی اراک نیز به تدریس می پرداخت.

  شهید آیت از همان ابتدای حرکت امام خمینی(ره) با تمام قوا خود را در خط امام قرار داده و با استفاده از امکاناتی که در اختیار داشت با تشریح اهمیت نقش روحانیت مجاهد در تاریخ هر چه بیشتر مردم را به حقانیت راه امام تشویق می کرد. در همین راستا اقدام به ایجاد یک گروه سیاسی و نظامی مخفی کرده و از این طریق توانست افراد شایسته بسیاری را در محور خط امام متمرکز کند. به طوری که همین گروه توانست در جریان انقلاب خدمات ارزنده‌ای ارایه دهد. آیت پیرامون این گروه که به همراه دوستانش در سال 1345 ایجاد کرد می گوید: «این تشکیلات اصل را بر ایجاد حکومت و نظام اسلامی ابتدا در ایران و سپس در سطح جهانی گذاشت و معتقد بود که تنها با تکیه بر این فکر و ایده یعنی جهان شمول شدن اسلام است که می توان مردم مسلمان کشورهای عقب نگه داشته شده را بسیج کرد.» (5) در مرامنامه این تشکیلات آمده است: «اسلام کاملترین دین و پاسخگوی کلیه احتیاجات انسانی در هر زمان و مکانی بوده و بهترین تضمین برای صیانت از ارزشهای مادی و معنوی بشریت است. در اصل دیگر آمده است: بدون در دست گرفتن قدرت سیاسی امکان استقرار حق و عدالت ممکن نیست و در دست گرفتن این قدرت در جوامعی که تحت سلطه دیکتاتوریست جز از طریق زور و انقلاب میسر نیست.»(7)

وی از همان روزهای ابتدایی اوج گیری انقلاب به مقابله با جریان جبهه ملی پرداخت و با توجه به اطلاعات و شناخت وسیعی که از پرونده رهبران جبهه ملی داشت افشاگریهای ارزنده ای درباره آنها نموده و نقش حقیقی آنان را به ملت معرفی نمود. ایشان در رسوا کردن این خط انحرافی و خطرناک وابسته به آمریکا کوشش بی نظیری از خود نشان داد.

با پیروزی انقلاب به همراه شهید آیت الله دکتر بهشتی و سایر همرزمان از موسسین حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی این حزب بود و از همان ابتدا به عنوان دبیر سیاسی حزب برگزیده شد. آیت جلسات قبل از تاسیس حزب را اینگونه بازگو می کند: «موقعی که حزب جمهوری را داشتیم علنی پایه گذاری می کردیم قبل ازانقلاب خوب اینها (سران حزب) فکر می کردند پیمان و بازرگان و بنی صدر و سحابی و مدنی هم قابل همکاری هستند و حتی مطرح کردند، حاج سیدجوادی و فلان. من از همان اول گفتم اینها نمی توانند با شما همکاری کنند اگر دعوتشان کنید به همکاری بیایند کار را از دست شما می گیرند و خراب می کنند و نمی گذارند. ولی آن موقع اینها قابل درک نبود مساله اما به تدریج که آمدند پیش برای اینها روشن شد» (8)

در جای دیگری به فلسفه تشکیل حزب اشاره می کند: «قبل از انقلاب هم به صورت احزاب بدون اسم و رسم متشکل بودیم و مخفی کار می کردیم که هر دسته یا حزب شاخه سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک داشت. هر حزب می توانست دولتی تشکیل دهد و از نظر افراد هم کاملا غنی بود و به آن صورت هم که می گویند قحط الرجال است صحت ندارد زیرا این به اصطلاح رجال حتما نباید از 50 سال بیشتر داشته باشند تا مثلا وزیر شوند. ما بیشتر معتقد به استفاده از نیروهای جوان هستیم. چه اشکال دارد مثلا یک جوان 25 یا 30 ساله وزیر شود. البته ممکن است تجربه کمتری داشته باشد ولی صداقتش صد برابر بیشتر است و این برای ما ارزش دارد. زیرا همین افراد انقلاب کرده اند و همین ها می توانند آنرا پیش ببرند. همانطور که در اشغال سفارت آمریکا شاهد آن بودیم و می خواهیم توسط تشکیلات حزبی چنین نیروهای ناشناخته را جذب کنیم و به کار گیریم. بعد از انقلاب تمام گروههای مخفی ما به صورت یک حزب واحد شروع به فعالیت علنی کرد و بیشتر سعی کرد که روی خط امام حرکت کند و ترجیح داد با مردم باشد تا روشنفکران. البته نه اینکه با روشنفکران قطع رابطه کند ولی بیشتر به رای مردم که اکثریت بودند عمل می کرد و مردم هم از این مساله استقبال کردند»(9)

در مرداد 58 در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به عنوان نماینده مردم استان اصفهان انتخاب شده وماندگارترین و بیادماندنی ترین خدمات خود را تقدیم اسلام و انقلاب کرد.

آیت برای اولین بار نظریه مترقی ولایت فقیه نقش سازنده و با ارزش روحانیت مجاهد را به عنوان یک اصل اساسی در قانون اساسی وارد کرده و در ادامه با درایت والای خود مساله فرماندهی کل قوا را که در واقع اساس قدرت در کشور است را به طور قانونی و رسمی در اختیاررهبرانقلاب قرارداد. کوشش بی نظیر وی در رسمی کردن نهاد سپاه پاسداران در قانون اساسی و قرار دادن فرماندهی آن دراختیار رهبر انقلاب نیز از دیگر خدمات گرانبهای او به انقلاب است. مشروح مذاکرات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی به خوبی نقش مثبت و درخشان او را در تصویب این امور نشان می دهد.

 

 

بخشی از سخنان آیت پیرامون این مباحث در مجلس خبرگان بدین شرح است: «من یکی از طرفداران و مدافع جدی این اصل (ولایت فقیه) هستم و شاید قبول نمایندگی این مجلس هم برای این بود که تا آنجایی که در قدرت دارم در گذراندن این اصل کمک کنم. چون حکومت اسلامی را بدون این اصل مستقر نمی بینم. یعنی این اصل باید اجرا شود. دلایل عقلی و نقلی بسیاری در این مورد هست. دلایل نقلی اش در کتب فقه ذکر شده است. و آقای مراد زهی (مخالف) که اشاره کردند کتاب ولایت فقیه امام را خوانده اند و در آنجا ولایت امر مخصوص ائمه قلمداد شده است گویا بقیه کتاب را نخوانده اند که ایشان عیناً اشاره کرده اند که این ولایت امر در غیبت امام با فقهاست. کتاب ضمن بحث می گوید بعد از ائمه فقها، همه اختیارات را به عهده دارند. در مورد دلیل عقلی این مساله مشخص است که هر کار باید به متخصص و کسی که در آن کار وارد است واگذار شود که یک امر بدیهی است. البته متخصص عادل و باتقوا. حتی اگر بخواهید برای خانه تان در بسازید پیش متخصص می روید و یا اگر بخواهید پیش پزشک بروید پیش متخصص آن رشته می روید. و هر کار دیگری که بخواهیم به همین نحو است و امر حکومت که مهمترین امر است هیچ دلیلی ندارد که پیش متخصصش نرویم. اما چرا دوستان اگر کتاب ژان ژاک روسو را مطالعه کرده باشند که حتما مطالعه کرده اند اصولا در آن کتاب مبنای دموکراسی را بر یک پیمان اجتماعی می گذارد و می گوید اول بشر به صورت انفرادی زندگی می کرد بعد به خاطر اینکه زندگیش پیش برود آمدند و با یکدیگر پیمانی بستند و از قسمتی از آزادیها صرف نظر کردند تا بتوانند به زندگی بهتری دست پیدا کنند و همه دموکراسی را بر مبنای این اصل پیش می برد. اگر آن پیمان اجتماعی در تاریخ یکبار تحقق پیدا کرده باشد درمورد همین اسلام است.» (10)

در 24 اسفند 1358 در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی با کسب 1346899 رای به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد. در ایام قبل از انتخابات مجلس دفتر هماهنگی رئیس جمهور و در راس آن بنی صدر خواستار حذف نام آیت از لیست حزب جمهوری اسلامی شده و اعلام کرده بود که حاضر است هر 30 نفر معرفی شده از طرف حزب و گروههای ائتلافی را بپذیرد منوط به آنکه نام آیت دربین کاندیداها نباشد.

 

 

آیت یکی از اصولی ترین افراد بود. با هیچ کس شوخی نداشت. هیچگاه حرفهای زننده و زشت حتی در مورد بدترین دشمنانش به کار نمی برد. همواره با مسائل اصولی برخورد می کرد. دشمنانش را آنطوری که بودند می دید. می گفت من می دانم که او در این مورد پیروز می شود می دانم که از من قویتر است اما من باید در مقابل او بایستم .هیچ وقت در انتقادها و برخوردها ازحدود اخلاق اسلامی خارج نمی شد. آن روزی که بنی صدر به ریاست جمهوری رسید و می خواست به یک شکلی در داخل حزب جمهوری اسلامی شکاف بیاندازد و افراد حزب را به جان هم بیاندازد خیلی علاقه داشت که با آیت تماس بگیرد. و پیغامهای زیادی داده بود که بگویید بیاید اینجا بنشینیم با هم صحبت کنیم. آن مناعت طبعی که در آیت بود حکم کرد که پیغام بدهد من با تو کاری ندارم اگر کاری دارید تشریف بیاورید منزل ما. بالاخره دو تن از دوستان وی واسطه شدند که جای ثالثی انتخاب کردند که بنی صدر و آیت در آن جلسه تا 2 یا 3 نیمه شب 4 یا 5 ساعت مذاکره کردند. آن روز بنی صدر کوشش کرده بود که ببیند می تواند آیت را به سمت خود بکشاند و در مقابل حزب قرار دهد اما آیت با وی اصولی برخورد کرده و گفته بود اگر بازهم انتخاب شوی من مخالف تو هستم و به تو رای نخواهم داد اما در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی اگر درست حرکت کنی اگر در خط اسلام باشی از تو حمایت خواهم کرد و اگر انحراف پیدا کنی در مقابلت خواهم ایستاد. (11) ظاهرا به دنبال همین جلسه بود که بنی صدر متوجه شد که نمی تواند با او کنار بیاید و تلاش نمود تا چهره ی او را در جامعه خراب کند و به همین دلیل بود که او و اطرافیانش تلاش زیادی کردند تا در انتخابات مجلس رای نیاورد و پس از اینکه در این مورد توفیق نیافتند با ایجاد جنجال نوار و پرونده دروغین فساد اخلاقی در دامغان جلوی تصویب اعتبار نامه وی را در مجلس بگیرند که بازهم نتوانستند.

جلسه بررسی اعتبارنامه آیت در مجلس شورای اسلامی از عبرت آموزترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است. روزنامه کیهان در مورد این جلسه چنین نوشت: در یک جلسه متشنج و پرهیجان اعتبارنامه آیت تصویب شد. پنج شنبه گذشته (2 مرداد 59) مجلس شورای اسلامی یکی از شلوغترین و بی سابقه ترین و متشنج ترین جلسات خود را پشت سر گذاشت. جو آنچنان غیر عادی بود که هم از طرف وکلای مجلس و هم از طرف تماشاچی ها بارها به تشنج کشید. در این جلسه که اعتبارنامه حسن آیت مورد رسیدگی قرار گرفت اتفاقات و عکس العملهای بسیاری را به همراه داشت. (12)

احمد سلامتیان و شیخ صادق خلخالی از پر سر و صداترین مخالفان آیت بودند. سلامتیان مسئول دفتر هماهنگی بنی صدر و نماینده اصفهان در نطق خود عنوان کرد: دکتر آیت اشتهار به فساد و نادرستی دارد: 1-فساد و نادرستی سیاسی2- فساد و نادرستی اخلاقی.

وی در ادامه نطق خود آیت را متهم به همکاری با دستگاه مطبوعاتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی، تدریس انقلاب سفید در دانشگاه، ارتباط با دکتر مظفر بقائی و عضویت در حزب زحمتکشان، حضور در سر کلاس در روزهای 16 آذر و منظور کردن غیبت برای دانشجویان غایب، بوسیدن دختر نوجوانی در کلاس درس یکی از مدارس دخترانه دامغان در دهه 40، ابراز مخالفت با بنی صدر و مقابله گری عملی با وی برای برانداختنش از مقام ریاست جمهوری و … نمود. (13)

آنگاه که نوبت به آیت رسید اینگونه به دفاع از خود پرادخت:

بسم الله الرحمن الرحیم

و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین.

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

روزی که جناب آقای احمد سلامتیان به اعتبار نامه من اعتراض کردند بسیاری در داخل مجلس خندیدند و تعجب کردند و همین طوری بسیاری در خارج مجلس. من هم از خوشحالی که داشتم خندیدم ولی تعجب نکردم خوشحال شدم برای آنکه به مصداق تعرف الاشیا باضدادها. من به ضدم شناخته می شدم. کسی‌که خواهیم دید در جبهه ملی دوم با شاپور بختیار و خسرو قشقائی چه در داخل و چه در خارج همکاری داشته است کسی که در جبهه ملی چهارم در سال 57 آن جبهه ملی که امام اخیراً به حدی ناراحت بودند که فرمودند بروند گم شوند هم سخنگو بود وهم معاون و کسی که الان دفتر به اصطلاح هماهنگی رئیس جمهوری و مردم را تشکیل داده و سنجش افکار این دفتر اعلام کرده است که امام خمینی در بین مردم 48 درصد طرفدار دارد و دیگری 68 درصد.

در این هنگام مرحوم شیخ صادق خلخالی داد و فریاد و خطاب به رئیس مجلس می گوید که چرا می گذارید آقای آیت رسوایی به بار بیاورد. اینها دارند مردم را خفه می کنند. در این هنگام رئیس مجلس (هاشمی رفسنجانی) به خلخالی دستور سکوت داده و در صورت ادامه چنین رفتاری وی را تهدید به اخراج کرد.

 

 

آیت ادامه می دهد سنجش افکاری که اعلام کرده بود مسعود رجوی نماینده اول تا سوم تهران خواهد شد. چنین فردی با من مخالفت کرده است و این باعث افتخار من است. معلوم می شود ضربتی که من به اینها وارد کردم آنقدر کاری و موثر بوده که آنها را گیج کرده و دیوانه وار دست به هر کاری می زنند. در پاسخ به اتهام مخالفت با 16 آذر می گوید: این شماره اطلاعات سه شنبه 16 آذر 1340 است توجه کنید 19سال پیش از قول من بالای آن تیتر هست اعلامیه اللهیار صالح. به شما بگویم که این روزنامه آنقدر تاثیر کرده که چند بار چاپ شد که حالا فرصت ندارم جزئیات مسأله را بگویم فقط قسمتی از آن رامی خوانم. در آن روزنامه نوشته است: آقای آیت دانشجوی فوق لیسانس رشته علوم اجتماعی اظهار داشت: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» چند روز دیگر روز 16آذر است. 8 سال پیش در چنین ایامی به دستور سپهبد زاهدی به منظور تجدید رابطه ننگین و اسارت آور با انگلستان سه تن از رزمندگان راه راستی و آزادی را در صحن مقدس دانشگاه به ضرب گلوله از پای درآوردند. دولت زاهدی مانند سایرین تصور می کرد که با شکنجه می شود رستاخیز عظیم ملت را متوقف ساخت ولی اکنون پس از 8 سال هم آنها و هم ما به رای العین می بینیم که نه تنها آن کشتار وحشیانه نهضت ملی را متوقف نساخت بلکه نیروی جدیدی به آن داد که هر سال شور و هیجانی در این ایام برپا می شود و به نهضت ملی قدرت می بخشد. این درسی است که تاریخ به دیکتاتورها داده است که هیچگاه قتل و شکنجه از سیر جبری تاریخ که به طرف آزادی و گسستن زنجیرهای اسارت پیش می رود جلوگیری نمی تواند بکند. جا دارد که اینجا به روان پاک آن شهدای راه آزادی درود بفرستیم و از کشندگان آنها اظهار تنفر کنیم.

همین است آقای سلامتیان دیروز فرمودند که آیت در روزهای 16 آذر سر کلاس می رفته و به دانشجویانی که سر کلاس نمی رفته اند برای آنها غایب می گذاشته است. نظر آیت در 1340 راجع به 16 آذر آن روزی که جبهه ملی دوم اصلاً آیه قرآن بلد نبودند حالا گاه گاهی چرا می خوانند با آیه قرآن شروع کرده و مطالبش را گفته و بعد یکی از دانشجویان من اینجاست آقای بشارتی می توانند سوابق را بگویند می توانید بپرسید ولی اصلاً تنها کسی که سر کلاس های دانشگاه حضور و غیاب نمی کرد من بودم. و اگر احیاناً هم حضور و غیاب می کردم همیشه اعلام کرده بودم که من کسی را به علت غیبت از امتحان محروم نمی کنم. حضور و غیابی نمی شد و اگر برای خالی نبودن عریضه که دانشکده اعتراض نکند گاهی غیبتی گذاشته می شد آن هم محسوب نمی شد نمی گذاشتم به حد نصاب برسد ـ دراین لحظه بشارتی که خود از نمایندگان حاضر در مجلس بود به تائید گفته های شهید آیت اعلام کرد صحیح است ـ آیت ادامه داد: از بنده سوال نموده اند که صریحا بگویید که آیا انقلاب سفید تدریس می کردید یا نه؟ نه بنده انقلاب سفید تدریس نمی کردم. در پاسخ به اتهام فساد اخلاقی می گوید: یکی از رذل ترین دستگاه های ما ساواک بود. آخر ما فکر می کردیم که آیا رذل تر از ساواک هم پیدا می شود که تفاله های ساواک را ببلعند و نشخوار کنند؟ حالا با ماجرای دامغان برای شما شرح می دهم ببینیم که چه کسانی هستند که قی کرده های ساواک را می بلعند. وقتی که به دامغان وارد شدم البته مثل همه شهرهای ایران و از یک جهتی بدتر از سایر شهرهای ایران. البته چون من در فرهنگ بودم وضع از نظر امور مالی بسیار بد بود وضع بسیار بدی از نظر امور امتحانی بود. خویشاوندانشان از اطراف می آمدند و در دامغان امتحان متفرقه می دادند و قبولشان می کردند. متنفذین سوالات را برای ایشان می نوشتند. حتی سوالات امتحانات نهائی که همه اش مدرک بود پاکت لاک و مهر و موم شده را با بازرس می ساختند باز می کردند و سوالات را می نوشتند. از نظر سیاسی هم دامغان وضع بسیار ناجوری داشت. شما می دانید ارتشبد نصیری اهل سمنان بود و آن منطقه را شدیداً تحت کنترل داشت. از نظر اداری و مالی من دبیران را متشکل کردم و همچنین تا حدودی از نظر سیاسی. دیگر نمی شد افراد را بیخودی قبول کرد دیگر نمی شد دزدی کرد. دبیرانی که جرات نمی کردند پیش رئیس فرهنگ بروند دسته جمعی تهدید به دست کشیدن از کار می کردند و خواسته های مشروع خودشان را به کرسی می نشاندند. یکی از کارهایی که من کردم آن موقع قرآنی شاه چاپ کرده بود و به همه جا می فرستاد والبته پولش را هم می گرفت. این قرآن را به دبیرستان آوردند و من عضو شورای مالی دبیرستان بودم و با خرید این قرآن مخالفت کردم. آقای سلامتیان آن موقع در پاریس بودند و نمی دانند ایران چه خبر بوده و اینکه یک دبیر توی دامغان با خرید قرآن آریا مهر مخالفت کند یعنی چه. این تو پرونده ساواک منعکس است. یادتان هست که به هر مناسبتی از مردم پول می گرفتند. یک روز خرجهای جشن های شاهنشاهی، یک روز خرج تاجگذاری و … در پرونده منعکس است آیت پول نداد صریحا پول نداد. در چهارم آبان یعنی روز تاجگذاری من به تهران برگشتم و دامغان نماندم. چون جشن های تاجگذاری بود و فقط کسانی می رفتند که در جشن ها شرکت می کردند. بر حسب اتفاق من آن زمان مریض شدم. مریض خیلی سخت. درد کلیه و این بیماری به مدت 2ماه طول کشید. اینها حقوق مرا قطع کردند و تا چند ماه بعدش هم حقوق مرا ندادند تا بعد مجددا حقوقم را پرداختند. حقوق آبان یا آذر را من به کسی وکالت داده بودم که در غیابم بگیرد. ایشان حقوق را گرفته و از ترسش یک مبلغش را به عنوان جشن تاجگذاری داده بود و من این پول را پس گرفتم. توجه کنید اینها آن موقع خیلی دل و قلوه می خواست. در هر صورت اینها همه انباشته شد. بعد از آن عناصر ناپاک و طاغوتی خواستند از زمینه ناجور من پیش ساواک حداکثر استفاده را ببرند. به سایر افرادی که با من بودند تهدید می کردند که پرونده می سازیم و آبرویتان را می بریم. بعد از عید که من به دامغان آمدم شنیدم که به گوش من می خورد که دانش آموزی که وابسته به ساواک بود گفته بود که من برای اینکه آبروی فلانی (آیت) را ببرم سر کلاس بین جمع او را خواهم بوسید و کسی باور نمی کند که من او را بوسیده ام. این به گوش من رسید و من مراقب خودم بودم. به هر حال او نتوانست چنین کاری بکند و چنین اتفاقی هم نیفتاد. اما در شهر شایع کردند. و همان موقع نه مردم و نه دبیرها قبول کردند. مردم تظاهرات کردند و در خیابانها برای اولین بار اعلامیه پخش کرده و از من دفاع کردند. دبیرها هم اکثرشان به نفع من اعتصاب کردند. (14)

در همین رابطه شهید شاهچراغی نماینده دامغان در مجلس اعلام می کند: در مورد جریان دامغان باید عرض کنم که بیش از یک شایعه نبود و همان زمان هم اختلاف شدیدی بین یک عده ای که هوادار آقای آیت بودند و مخالف آقای آیت، و مخالفین از عناصری نبودند که بشود اعتماد کرد. من در مورد کلی آقای آیت نظری ندارم نه ایشان را رد می کنم و نه تائید اما جریان بیش از یک شایعه نبود و آنهایی که این شایعه را راه انداختند بیشتر از دروغ پردازها و عناصر رژیم بودند.(15)

در همان زمان علی معلم دامغانی شاعر عرصه انقلاب و دفاع مقدس نامه سر گشاده ای بدین مضمون منتشر ساخت: ای امت رسول خدا نویسنده این سطور شاهد و شاعر این شایعه (اتفاق دبیرستان دخترانه دامغان) است و در پراکندن این خبر نقشی سزاوار توجه داشته است. آنروزها دوره اول دبیرستان را می گذراندم. خانمی از اولیای دبیرستان پروین اعتصامی در رهگذری به من برخورد کرده و شایعه را به من تلقین کردند. ما شعرا هم که خوب گاهی پیرو گمراهانیم و من شعری ساختم در واقعه مشکوک و به یکی از آشنایان دادم و غروب آنروز همه آنرا زمزمه می کردند و خبر فاش شد در حالی که هیچ گوینده ای حتی خود من که در اشاعه آن مرد اول بودم نسبت به اصل خبر مطمئن نبودم .سه روز بعد خانم دیگری از دبیران همان دبیرستان با من صحبت کردند و قضیه را توطئه خانم … و تحریک … قلمداد نمودند و ما دریافتیم که چه ناجوانمردیی شده است و شعری در رد شعر اول نوشتیم که بله کار فلانی است و فلانی را غدر کرده اند که البته این شعر رواج چندانی نیافت ولیکن عوام براثر این شایعه که بزرگ شده بود غوغا کردند و کار به سیاست کشید که آن روز ما را از آن خبری نبود و امروز اسناد ملی که ما خیال می کردیم از این اسناد فقط آنهائیش اهمیت دارد و معتبر است که دلالت ربط کسی با مثلا دولتسرائی یا دولت مردی باشد و می بینیم که نه خیر حتی پرونده سازیهای طاغوت تا آن درجه اهمیت دارد که شخصیت موجهی را که حداقل سلامت او را مردم در این چند گاه پس از انقلاب که فصل فرو افتادن میوه های کرم زده این باغ است امتحان کرده و دانسته اند که در فرهنگ و اطاعت اسلامی بر بسیاری رجحان دارد مورد تهمت و بازخواست و بی آبرویی قرار می دهند. من آیت را جز یکبار ندیده ام به یاد هم ندارم که با او سخن گفته باشم و چون اهل شعرم از چهره عبوس و جدی او هم لذتی نمی برم. این نامه را به خاطر خدا و برای امت مسلمان نوشتم. با آرزوی اینکه بر مجلس شورای اسلامی اگر اخلاق اسلامی سایه نخواهد افکند انشاالله حریت و جوانمردی حاکم شود.(16)

 

 

آیت دفاعیات خود را با این جملات به پایان می برد که: بنده از سال 50 با دکتر بقایی اصلا ارتباط نداشتم. از سال 42 تا 50 من با بقایی رابطه سیاسی نداشتم. رابطه من با بقایی در سال 40 است موقعی که آیت الله کاشانی زنده بود. من در جناح آیت الله کاشانی بوده ام و با بقایی و به اتفاق آیت الله کاشانی بودم که بر ضد آن دستگاه مبارزه می کرد.(17)

در پایان جلسه و بعد از 3 ساعت و 10 دقیقه از 199 نفر نماینده حاضر در مجلس 170 نفر در رای گیری شرکت کردند. از این تعداد 114نفر رای موافق و30 نفر رای مخالف و 26 نفر رای ممتنع دادند. بدین ترتیب اعتبارنامه سیدحسن آیت به تصویب رسید. (18)

از چهره های شاخصی که در جریان رأی گیری به آیت رای منفی دادند می توان به این افراد اشاره کرد:

محمد مجتهد شبستری، احمد صدر حاج سید جوادی، مهدی بازرگان، محمد جواد حجتی کرمانی، ابراهیم یزدی، احمد سلامتیان، یدالله سحابی، هاشم صباغیان، فضل الله محلاتی، کاظم سامی، عزت الله سحابی و شیخ صادق خلخالی. (19)

و سرانجام روز موعود فرا رسید. در حالیکه کمتر از 40 روز از جنایت هولناک و دهشتناک انفجار 7 تیر و شهادت دوستان و یارانش در حزب جمهوری اسلامی نگذشته بود که پرستوی جامانده از قافله دلدادگان کوی دوست نیز به کاروان شاهدان کربلای سرچشمه پیوست.

ساعت 6:50 صبح چهارشنبه 14مرداد1360هنگام خروج از منزل جهت عزیمت به محل کارش (مجلس شورای اسلامی) مورد آماج حدود 60 گلوله کین نفاق شده و در همان دم روح سترگش از قفس جان رها گشته و به سوی دلدارش عروج نمود.