کتاب شهدای وزوان – زندگینامه و وصیت نامه ی شهید محمد صالحین

2014-03-12
741 بازدید

      محمّد صالحین در پنجم فروردین سال 1339 در شهر وزوان متولد گردید. در یک خانواده مذهبی و مقیّد پرورش یافت. از همان دوران کودکی به علّت علاقه زیادی که به پدر داشت همراه وی به سر زمین کشاورزی می رفت. دوران ابتدایی را در شهر زادگاهش آغاز نمود. تا پنجم ابتدایی را با […]

  شهید صالحین

   محمّد صالحین در پنجم فروردین سال 1339 در شهر وزوان متولد گردید. در یک خانواده مذهبی و مقیّد پرورش یافت. از همان دوران کودکی به علّت علاقه زیادی که به پدر داشت همراه وی به سر زمین کشاورزی می رفت. دوران ابتدایی را در شهر زادگاهش آغاز نمود. تا پنجم ابتدایی را با موفقیت پشت سر نهاد امّا به دلیل مشکلات مالی و علاقه ای که به شغل های آزاد داشت چند سالی را همراه با پدر به کشاورزی مشغول گشت ولی در سال 1353 به کاشان رفت و در آنجا شغل و حرفة لوله کشی را برگزید و مشغول به کار گردید و در کارش همواره موفق بود. اصل توکل وکسب روزی حلال را سرمشق خویش نهاده بود و همین اصول رمز موفقیّت وی گردید. دوران انقلاب را در کاشان بود. در آنجا محمّد فعالیّت هایش شروع گردید و از مبارزین سر سخت بود. با مشمولیّت خدمت سربازی به چابهار اعزام شد. قریب به چهار ماه را در آنجا آموزش دید و سپس به بندرعباس ونهایتاً به پایگاه هشتم شکاری اصفهان منتقل شد. با اتمام دوران سربازی در حالی که به کاشان بازگشته بود و 22 سال داشت، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر شد. جنگ آغاز شده بود و محمّد از عشقی که به امام و مملکت خویش داشت جهت اعزام به جبهه به سپاه کاشان مراجعه کرد. چندین نوبت از طریق سپاه و چندین نوبت نیز از طریق جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد. در بیشتر عملیّات ها حضور داشت. آخرین اعزامی که منجر به عروجش گردید از طریق جهاد بود. زمان عملیات والفجر8 در تاریخ 20/10/1364 با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا(س). محمّد در این عملیّات راننده توپ 106 بود که در تاریخ 25/2/1365 در شب چهارم رمضان همان سال بر اثر برخورد ترکش به سینه اش به درجه رفیع شهادت نائل گشت و پیکر پاک و مطهّرش در شهر زادگاهش به خاک سپرده شد و زیارتگاه سالکان طریق عشق قرار گرفت.

                                                                       روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 فرازی از وصیت نامه ی شهید محمد صالحین

پدر عزیزم! تمام فکر و ذهن من جبهه است و از این که در جبهه هستم بسیار خوشحالم. این بیابان های داغ و گرمای سوزان فاو لذّتی دارد که در شهر هیچ گاه به این لذّت دست نمی یابی. این جا عطر ایمان، تقوا و خلوص به مشام می رسد. اگر فرزندان خمینی در این صحرای گرم و سوزان نایستند چه کسی می خواهد از اسلام و خاک این سرزمین اسلامی دفاع کند؟ ما باید بایستیم و بجنگیم تا بتوانیم انقلابمان را به تمام دنیا ثابت و صادرکنیم. باید همه بدانند همواره این اسلام است که پیروز است و سایر هرچه هستند ماندنی نخواهند بود. ما به یاری خداوند از فاو به بصره و از بصره به کربلا و از کربلا به قدس خواهیم رفت. برادران عزیز! امروز وظیفه ی ما جهاد است و هدیه کردن خون برای اسلام و فردا وظیفه ی شما سخت تر است جهادی بزرگ در راه است و مردان واقعی در آن مشخص خواهند شد بکوشید تا راه و مرام شهیدان حفظ گردد تا در این جهاد اکبر پیروز شوید.