احمدرضا ایراندوست – عید امد و ما لختیم ، هر چی به بابا گفتیم

2014-02-27
695 بازدید

 اسفند ماه را از قدیم و ندیم جزو بهار قلمداد میکردند، و عقیده داشتند که در این ماه زمین نفس میکشد و خود را اماده پذیرایی از بهار میکند.کم کم در صحاری چشمه های اب شروع به جوشش میکند و گیاهان خودرو اماده میشوند که سر از خاک دراورند .هر چه میزان نزولات جوی در […]

ایراندوست

 اسفند ماه را از قدیم و ندیم جزو بهار قلمداد میکردند، و عقیده داشتند که در این ماه زمین نفس میکشد و خود را اماده پذیرایی از بهار میکند.کم کم در صحاری چشمه های اب شروع به جوشش میکند و گیاهان خودرو اماده میشوند که سر از خاک دراورند .هر چه میزان نزولات جوی در فصل زمستان بیشتر باشد بهاری دل انگیز را در پی خواهد داشت .همانگونه که طبیعت رخت نو بر تن میکند ، ما انسانها و خصوصا ایرانیان نیز به رسم سنت پیشینه گان ،خودمان را اماده پذیرایی از نوروز میکنیم .لباسهایی را که در طول سال در گرما و سرما وظیفه محافظت از بدنمان را بر عهده داشتند ، به کنار نهاده و با پوشیدن لباس نو ، همراه با رسم و رسومات مختص به نوروز عید را جشن میگیریم .هر گاه تکه ای از لباسهایمان مندرس میشد ، با این جمله خودمان را راضی میکردیم که این لباس بوی عید را استشمام کرده است .اسفند ماه که شروع میشد ، فصل بره کشان بوتیک ها و لباس فروشی ها و خیاطی ها بود، از جلوی هر مغازه و فروشگاهی که رد میشدیم ، انبوه جمعیتی بود که در حال خرید لباس و چک و چانه زدن با فروشنده بودند و عده ای نیز لباس به دست اماده خالی شدن اتاق های پرو لباس بودند که ان را بر تن فرزندان خود امتحان کنند .بازار نقاشها و رنگ فروشها در این ماه سکه بود ، پرده فروشان و نصابان پرده و چوب پرده فروشان نیز در این ماه کارو کاسبی خوبی داشتند ، انها که از وضع مالی بهتری برخوردار بودند با تعویض مبلمان و تخت و کمدهای خود منازلشان را با مدل جدیدی می اراستند.باغچه های خانه ها شخم زده شده و اماده کشت انواع سبزی خوردن و گلهای بهاری میشد، تمام راسته بازارها و پاساژها مملو از مشتری بود ، بیشتر پولهایی که در بین مردم دست به دست میشد نو بوده و با کمی بی احتیاطی باعث بریدن دست میشد ، کارمندان و کارگران عیدی و پاداش های یک سال کاری خود را گرفته و با برنامه ریزی که میکردند ، اجیل و میوه و شیرینی شب عید خود را تدارک میدیدند اما سال به سال دریغ از پارسال ، هر چه که پیش میرویم ، اداب و رسوم این عید کهن و باستانی کم رنگ و کم رنگ تر میگردد.وضع اقتصادی مردم اجازه نمیدهد همانند گذشته خود و اهل خانواده را نو نوار نمایند .دیگر از ازدحام مردم در فروشگاههای عرضه لباس خبری نیست ، نرخ اجیل و خصوصا پسته سرسام اور شده و دیگر از عهده همه کس بر نمی اید . و عده ای به طنز میگفتند : پسته دست دوم موجود است ( گویا پسته هایی که توسط پیرمردها و پیرزنان بی دندان مکیده شده بود)کارمندان و کارگران با دریافت عیدی و حقوق اخر سال از توان مخارج شب عید برنمی ایند ، و به تدریج این شعر معنا و عمومیت پیدا می کند عید امد و ما لختیم هر چی به با با گفتیم تا مطلبی دیگر خدا نگه دار شما باد .