احمدرضا ایراندوست – دبستان جمشید و حس نوستالژیک ان !

2013-12-29
354 بازدید

متولدین ذکور دهه های سی و چهل شهر میمه مقطع ابتدایی را در دبستان جمشید گذرانده اند ، محلی که از ابتدا کاربری دیگری داشت و بالاجبار به دبستان تبدیل گشته بود .چون این محل بر اساس اسلوب اماکن اموزشی ساخته نشده بود دارای ویژگی خاصی بود و به همین علت نقشه معماری ان با […]

4

متولدین ذکور دهه های سی و چهل شهر میمه مقطع ابتدایی را در دبستان جمشید گذرانده اند ، محلی که از ابتدا کاربری دیگری داشت و بالاجبار به دبستان تبدیل گشته بود .چون این محل بر اساس اسلوب اماکن اموزشی ساخته نشده بود دارای ویژگی خاصی بود و به همین علت نقشه معماری ان با محیط های اموزشی تفاوت بسیار داشت و از این رو دوست داشتنی بود.دبستان جمشید در شمالی ترین نقطه میمه قرار داشت که به محله غور معروف بود و تمام دانش اموزان مقطع ابتدایی را که تا سال ششم بود پوشش میداد ، و همه دانش اموزان ذکور ان سالها مجبور بودند در طول روز چهار مرتبه این راه را در سرما و گرما و پیاده طی کنند .سرمایی که در فصل زمستان تا مغز استخوان نفوذ می کرد و اغلب ما هم چون بالا پوش درست و حسابی نداشتیم تحمل این سرما سختی بیشتری را برایمان رقم میزد .این دبستان دوست داشتنی که در دامان خود افراد تحصیل کرده و متخصص زیادی را تحویل اجتماع داده است، بسیار دوست داشتنی و منحصر به فرد بود . دبستان تشکیل شده بود از یک راهرو با کلاسهایی در دو طرف ان ، دفتر مدیریت ، ابدارخانه ، انباری که مخصوص وسایل مازاد مدرسه از قبیل میز و صندلی و نیمکت و بخاری های مستعمل و یک حیاط بزرگ که در ان درختی تنومند و یک حوض همراه با تلمبه اب قرار داشت ،راهرویی که کلاسها را در خود جای داده بود و به کریدور معروف بود دارای سقف گنبدی بلندی بود که کلاسهای اول تا پنجم و ششم دبستان به ترتیب در ان قرار گرفته بود ، دفتر دبستان که محل استقرار مدیر و اموزگاران بود در ابتدای راهرو قرار گرفته و همجوار با ان نیز ابدارخانه قرار داشت ، ابدارخانه ای که علاوه بر بساط چای محل نگه داری ترکه های تنبیه دانش اموزان هم بود .تنبیه دانش اموزان قسمتی از برنامه نانوشته ان زمانهای فرهنگ اموزش و پرورش میمه بود. همین تنبیهات فیزیکی باعث گردید خیلی از دانش اموزان عطای درس خواندن را به لقایش ببخشند و کلا از درس و مشق بیزار گشته و سرنوشتشان به کلی تغییر کرد. مبصرها و تعدادی از دانش اموزان عهده دار تامین ترکه از نوع خوب بودند در قسمتی از حیاط دبستان نیز انباری وجود داشت که محل نگه داری نفت موردنیاز بخاری های چکه ای بود .تلمبه ای هم بر روی چاهی تعبیه گشته بود که دانش اموزان میتوانستند با زدن این تلمبه و بالا امدن اب خود را سیراب نمایند ، سر ریز اب این تلمبه وارد حوضی گشته که در حیاط دبستان وجود داشت .کل دانش اموزان مقطع ابتدایی در میمه در این دبستان درس می خواندند ، درب ورودی مدرسه جمشید در بالای بلندی قرار گرفته بود که جلوی ان یک هشتی وجود داشت که در دو طرف ان لپه هایی ( طاقچه ) قرار گرفته بود ، کف کریدور از جنس سیمان بود ، ارتفاع کف تا سقف زیاد بوده و به همین خاطر دیر تر گرم میشد .دانش اموزانی که هر روز از محلات دورتر به مدرسه می امدند حسابی یخ کرده و سرمایی شده و زمانی که وارد مدرسه میشدند دستانشان کرخ و پاهایشان حسابی یخ زده بود و اجازه ورود به داخل کریدور و حیاط را نداشتند و باید صبر می کردند تا زنگ زده شود و مراسم صبح گاهی اجرا شده و سپس مرتب و از طریق صف به داخل راهرو بروند .زنگ مدرسه رینگ زنگ زده اتومبیلی بود که بر درختی نصب شده و هر روز با زدن تعداد مشخصی ضربه توسط مستخدم مدرسه به دانش اموزان ابلاغ می گردید .بخاری هایی که در فصل زمستان مورد استفاده قرار می گرفت از نوع بخاری های کارگاهی بود که نفت به صورت چکه ای به داخل مخزن ان ریخته میشد و با کم و زیاد کردن شیر نفت تنظیم می گردید ، در برخی از اوقات که نفت بیشتری به داخل مخزن ان سرازیر میشد صدای وحشتناکی نیز تولید می کرد ، گاهی اوقات از شدت گرما تمام بدنه ان سرخ سرخ میگشت و خدای ناکرده اگر کسی از کنار ان با بی احتیاطی رد میشد چه بسا لباسهایش نیز مشتعل می گشت .چون تمام اتاقها و دفتر دارای بخاری بود ، نفت زیادی نیز مصرف میشد و در اکثر روزهای هفته صدای غلطاندن بشکه های نفت در راهرو تمرکز را از دانش اموزان می گرفت .در ان زمانها دو عدد گاری چرخی در میمه وجود داشت که اکثر بارهای درون شهری را به وسیله این گاری ها جا به جا می کردند .هر زمان که این گاری ها در کوچه و خیابان گذر میکردند نوجوانان نیز در هل دادن به صاحب ان کمک کرده و در سراشیبی ها خودشان نیز بر روی گاری پریده مسافتی را سواری می کردند .هنگام پارک و توقف این وسایل نقلیه قدیمی که هیچ نوع الایندگی هم نداشتند و صرفا با زور بازو و از راه هل دادن حرکت می کردند و به هنگام استراحت و توقف مالکان انها با قفل و زنجیر گاری را به درخت و یا تیرهای برق می بستند ، با این تفاصیل روزهایی هم بود که کسانی از روی شیطنت گاری را از محل پارک خود حرکت داده و در کوچه و خیابانها گاری سواری می کردند.ان زمانها مهد کودک و کودکستان و امادگی و یا پیش دبستانی وجود نداشت که کم کم و تدریجا کودک را اماده درس خواندن نمایند و چه بسا والدینی هم بودند که با شگردهای گوناگون سعی میکردند در تاریخ تولد فرزندشان دخل و تصرف کرده و زودتر از سن واقعی فرزندشان را به مدرسه بفرستند که همین امر نیز باعث میگردید خیلی از کودکانی که هنوز امادگی ورود به مدرسه را پیدا نکرده بودند از مدرسه بیزار و فراری گردند.زمانی که من وارد دبستان شدم مدیریت مدرسه بر عهده اقای هوشنگ خردمند بود و اولین اموزگار من هم سرکار خانم رخساردخت خردمند که من از همین جا برایشان روزهای خوشی را ارزومندم .مرحوم محسنی که اصالتا گلپایگانی بودند مستخدم و به قولی فراش مدرسه بودند که برایشان از خداوند طلب مغفرت میکنم .مرحومه خانم فرهنگ نکونام نیز یکی دیگر از اموزگاران مقطع ابتدایی بودند که ایشان نیز حق بزرگی بر گردن هم کلاسهای من داشتند ، روحشان شاد باد .به هنگام تعطیلی مدرسه دانش اموزان موظف بودند به صف بایستاند و به ترتیب از مدرسه خارج شوند ، این نظم و ترتیب تا مسافتی ادامه داشت و زمانی که دانش اموزان مسیرهای برگشتشان جدا میشد از بین می رفت .در طول راه هم اکثر دانش اموزان به بازی های رایج ان زمان میپرداختند و مسیر مدرسه تا خانه را با شادی طی می کردند.هیچ دانش اموزی جرات روبرو شدن با اموزگار و مسئولین مدرسه را در ساعات غیر موظف نداشت و اکثرا سعی می کردند که در این هنگام خودشان را در جایی مخفی نموده تا معلم و مدیر انها را نبیند ، اگر چه این نوع رفتارها از روی ترس بود اما بیشتر بر پایه احترام به معلمان بنا گردیده بود ، کما این که اکنون که بیش از چهل سال از ان زمان میگذرد هم کلاسها و همدوره های من احترام مضاعفی را برای معلمان خود قائل هستند که این نوع حرمت گذاری از مکتب دبستان جمشید سرچشمه میگیرد .دبستان جمشید هویت و تاریخ فرهنگ میمه بوده که باید به ان ببالیم .تا مطلبی دیگر خدا نگهدارتان باد .