وصیت نامه و آخرین نامه ی شهید رضا هاشمیان

2013-03-04
405 بازدید

  – منبع : کتاب شهادت نامه ی شهدای شهر میمه – وصيت نامه شهيد رضا هاشميان  «تنها حرف من به برادران و خواهران و امت مسلمان ميمه اين است كه سرا پا گوش به رهنمودهاي رهبر داده و با وحدت و اتحاد خود مشت محكمي به دهان دشمنان داخلي و خارجي بزنند.» «بسم الله […]

 

هاشميان-رضا-ميمه

– منبع : کتاب شهادت نامه ی شهدای شهر میمه

– وصيت نامه شهيد رضا هاشميان

 «تنها حرف من به برادران و خواهران و امت مسلمان ميمه اين است كه سرا پا گوش به رهنمودهاي رهبر داده و با وحدت و اتحاد خود مشت محكمي به دهان دشمنان داخلي و خارجي بزنند.»

«بسم الله الرحمن الرحيم»

ولا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتلوا في سَبيلِ الله اَمْواتاً بَل اَحْياءٌ عِنْدَ ربِهِمْ يُرْزَقوُنْ

آنهايي كه در راه خدا كشته مي شوند مُرده مپنداريد بلكه آنها زندگاني هستند كه نزد پروردگارشان روزي مي گيرند.

با سلام و درود خدمت واليعصر حضرت بقية الله اعظم منجي عالم بشريت حجت ابن الحسن(عج) و با سلام و درود بر نائب برحقش اميد مستضعفان جهان گيتي حضرت امام خميني و همچنين با سلام و درود به ارواح طيبه شهداي اسلام به ويژه شهداي جنگ تحكيلي كه اميدوارم خداوند لياقت ادامه راه اين عزيزان را نصيب ما بگرداند و همچنين با سلام و درود به سنگر نشينان لشگر اسلام كه طومار جنايتكاران شرق و غرب را درهم پيچيدند و هر روز با نبردی  تازه صفحه ديگري از تاريخ اسلام را ورق مي زنند. خدايا من با تو پيمان بسته ام كه تا پايان راهم بروم و بر پيمان خويش همچون كوه بمانم خدايا به محمد(ص) بگو كه پيروانش حماسه آفرينند و به علي(ع) بگو كه شيعيانش قيامت بپاکردند  به حسين بگو خونش در رگهای عاشقان  همچنان مي جوشد بگو از آن خونها سرها روئيد و مي رويد. خدايا مي داني كه چه       مي كشم مي پنداري كه چون شمع ذوب مي شوم از دشمنان نمي هراسم. اما مي ترسم بعد از ما ايمان را نيز سرببرند و بعد از كشته شدنم  روشنائي  برود . خود را دوباره به شب بسپارند. پس چه بايد كرد از يك سو بايد بمانم كه شهيد آينده شوم و از سوي ديگر شهيد شوم تا آينده بماند. من امروز شهيد شوم و فردا زنده تا دوباره شهيد. عجب دردي چه مي شد امروز شهيد مي شدم تا فردا زنده مي شدم تا دوباره شهيد شوم. آري ياران سوي مرگ رفتند كه نگران فردا بودند.

برادرم اميدوارم كه بعد از من راه شهادت بخش حسين(ع) را ادامه دهي و سنگر من را خالي نگذاري و نگذاري اسلحه ي من به زمين بيفتد. اسلحه ام را بردار و با دشمنان اسلام و قرآن به پيكار بپرداز. خواهرم زينب وار زندگي كن. بار الهي معبود من با تو بودن را  دوست دارم ، دوست دارم چشمهايم را دشمن در فکه  از حلقه درآورد و دستهايم را در تنگه چذابه قطع كند و پاهايم را در خرمشهر از تن  جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد اماج رگبارهايشان قرار دهند و سرم را در شلمچه از تن جدا نمايد و بدنم را در كردستان تكه تكه سازد تا دشمن اوج عشق من به دین و مکتبم و میهنم را ببیند و بشناسد و جهان بداند عشق اصلی ما عشق به شهادت و با اسلام و امام است  .بايد حماسه آفرينان و افتخارات اين دوره را در تاريخ ثبت نمود. اي پدر و اي مادرم جهادي كه خونم در آن ريخته شده بهترين جهاد است من در دامن امت و امامی پرورش یافته ام که  شهادت در روح و جان من موج مي زند و عزت و شرف به آن حكم مي كند كه براي مرگ آغوش باز نمايم. آخ چقدر مشتاق ديدار جهان شهادتم اينجاست كه بايد از دوردست و بازوي همه قدرتمندان كه در جبهه ها هستند ببوسيد و به اين بوسه افتخار كنيد كه اي كاش من هم يك شهيد در خون غلطان مي شدم. حيف است يك انسان در بستر بميرد. خوشا به حال پرچمدارانی كه در قيامت آن را برداشته و به سوي بهشت پيش مي روند آنها چه كساني هستند بلی  آنها شهيدان به خون غلطيده اند، پس كه براي آخرت آفريده شده ايم نه براي دنيا براي مُردن نه براي زندگيفانی  آنقدر به جبهه مي روم تا شهيد شوم و خون سرخم در خاكها بر زمين ريزد تا شايد بي خبران از خواب غفلت بيدار شوند. از من به شما سفارش اي جوانان تا پيروزي نهايي اسلام و تا ظهور مهدي(عج) نگذاريد كه اين خونهاي ريخته شده پايمال گردد و از شما برادران و خواهران پشت جبهه تقاضا دارم كه از بیش از پيش….. بي دريغ خود رزمندگان عزيز را ياري كنيد. والسلام.

«من الله التوفيق»

برادر شما رضا هاشميان

نامه شهيد رضا هاشميان در آخرين لحظات عمر

«بسم الله الرحمن الرحيم»

ولا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتلوا في سَبيلِ الله اَمْواتاً بَل اَحْياءٌ عِنْدَ ربِهِمْ يُرْزَقوُنْ

با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و با سلام به شهيداني كه خون خود را نثار اسلام و قرآن كردند.

پدر و مادر عزيزم سلام عرض مي كنم و دست شما زحمتكشان را از راه دور مي بوسم، پدر و مادر عزيزم از اين كه مدت چندين سال زحمت مرا تحمل كرديد و در اين راه با مصائب و مشكلات زيادي روبرو بوده ايد نهايت تشكر را دارم، مادر عزيزم خيلي لياقت مي خواهد جبهه آمدن و هر كسي نمي تواند به جبهه بيايد. من از اول جنگ آرزوي جبهه آمدن را داشتم كه خداوند نصيبم كرد و شما نبايد ناراحت باشيد چرا كه خون سرخ شهيدان از هابيل تا حسين(ع) و از حسين(ع) تا شهداي جنوب و غرب ايران اين ندا را در مي دادند كه چه نشسته ايد آخر ما مسلمان هستيم و ما در عصري زندگي مي كنيم كه ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است ما بايد آنقدر شهيد بدهيم كه زمينه براي ظهور حضرت مهدي(عج) فراهم گردد و قسط و عدل الهي در سراسر جهان حاكم گردد من بطور يقين درك كردم كه شهادت تصادفي نيست بلكه لياقت مي خواهد و سعادتي است بزرگ تنها حرف من به برادران و خواهران و امت مسلمان ميمه اين است كه سرا پا گوش به رهنمودهاي رهبر داده و با وحدت و اتحاد خود مشت محكمي به دهان دشمنان داخلي و خارجي بزنند. اي مادر عزيزم اميدوارم كه براي از دست دادن من غصه و افسوس نخوري چرا كه شهادت حد نهائي تكامل يك انسان است تو بايد آماده از دست دادن بقيه فرزندانت براي حفظ اسلام و در راه رضاي خدا باشي، پدر و مادر از شما مي خواهم كه قدر اين نائب مهدي(عج) را بدانيد كه اطاعت از او واجب شده، در عزاي من اشك نريزيد زيرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشك نريخت چون مي دانست كه رضاي خداوند بر اين امر مي باشد، مادر جان مرگ من شايد جوششي در جوانان ميمه بوجود آورد و آنها خود را براي مبارزه با حكام جنايتكار شرق و غرب آماده كنند. مادر هر گونه افسردگي و ناراحتي شما براي من باعث عذاب روح مي شود و خوشحال و اميدوار باش كه خداوند اين لياقت بزرگ را نصيب من بگرداند. ( احتمالا این قسمت از نامه خطاب به برادر شهید ) مداوم پيوسته در اعتلاي اسلام عزيز كوشا باش و سنگر خودت مدرسه را حفظ كن و اگر من شهيد شدم مگذار اسلحه من بر زمين بماند و بدان كه جبهه آمدن من فقط و فقط براي رضاي خدا بود و بس و مرا با پارچه سفيدي را كه به عنوان كفن با خود آورده بودم در گلزار شهداي ميمه دفن كنيد. اميدوارم كه شما عزيزان هميشه در زندگي موفق و پيروز بوده باشيد.

[نوشته ي مذكور نامه اي بود كه شهيد رضا هاشميان در آخرين لحظات عمر خود در جبهه نوشته بود و آماده پست كردن بود كه در سنگرش به وسيله همسنگرانش پيدا و به خانواده اش ارسال گرديده است.]

والسلام